پوسترهای مسابقه،هوای مرطوب لندن،همهمهی شرکت کننده ها و همراهاشون. همه اینها باعث متشنج شدن فضا شده بودن.
موج عظیمی از آدم ها اونجا حضور داشتن. پیر،جوون،سیاه،سفید،دختر، پسر.
شاید باهم متفاوت بودن اما همشون بخاطر یک چیز اونجا بودن.
موسیقی
درسته،این موسیقی بود که همهی اونها رو اونجا جمع کرده بود.
همهی شرکت کننده ها رویای خواننده شدن و معروف شدن رو در سر داشتن.
اما از بین چندین هزار نفری که اونجا بودن فقط تعداد کمی موفق میشدن.
اما این برای بقیه به معنای پایان نبود بلکه اونها هنوز فرصت های زیادی پیش روی خودشون داشتن.
فقط فکر کردن به اینها باعث شد برق چشم های سبز و پرشور پسر جوان بیشتر از قبل بشه.
انگشت های کشیدش رو در هم قفل کرده بود و تک تک ثانیه ها رو تو ذهنش میشمرد.
هری با رسیدن به آرزوش فقط به اندازه صد متر فاصله داشت.
فقط یک نفر جلوی اون باقی مونده بود تا نوبتش بشه تا اسمش رو ثبت کنه.
این مسابقه میتونست باعث بشه هری استایلز 16 ساله تبدیل به یک سلبریتی مشهور بشه اما این چیزی نبود که هری امروز بخاطرش اونجا بود.
بلکه اون با تمام وجودش خوندن رو دوست داشت.
همیشه آدم هایی بودن که به هری حرفای ناامید کننده بزنن.
خب اونا معتقد بودن که هری حتی توی صحبت کردن هم مشکل داره و سرعت حرف زدنش درست مثل یک لاک پشت درحال حرکته.
تنها افرادی که همیشه پشت هری بودن و بهش میگفتن صدای قشنگی داره پدر و مادر هری و خواهر پر حرفش جما بودن.
البته نمیشه دوستای با استعداد و مهربون هری رو نادیده گرفت.
اونا حدود دو سال پیش یک بند به اسم وایت اسکیمو تشکیل دادن و به نظر خودشون داشتن عالی پیش میرفتن.
اونا حتی یک مسابقه رو هم برنده شده بودن.
اما خب آدم های احمق همه جا پیدا میشن و احتمالا تعدادشون توی زندگی هری بیشتر از حد عادی بود.
درسته که هرکسی حق باور داشتن به هرچیزی که میخواد رو داره اما قطعا کسی حق از بین بردن انگیزه هری رو نداشت.
گرچه مهم نبود چقدر اون ها سعی داشتن هری رو ناامید کنن. برای هری حرف اونها اهمیتی نداشت.
موسیقی چیزی نبود که هری ازش دست بکشه.
موسیقی باعث میشد روح هری از بدنش جدا بشه و برای دقایق لذت بخشی به دنیای جادویی و ناشناخته ای سفر کنه که بقیه اون رو درک نمیکردن.
YOU ARE READING
We made it [L.S]
Fanfiction"میخوای همه چی خراب شه؟..من هیچی...خودتو ببین...اگر بفهمن تمام آرزوهات نابود میشن." "خیلی وقته خوندن دیگه آرزوی من نیست." "پس آرزوت چیه؟" "تو..." "اما...این شدنی نیست.اونا میفهمن و اونموقع کاری از دست ما برنمیاد." "تا وقتی که دستات تو دستام باشن ا...