خاطره شماره دو

1.1K 181 9
                                    

(یک سال بعد)
خیلی ناراحتم
خیلی خیلی خیلی ناراحت و عصبانیم
مینسوک بخاطر هائه جیمینی رو هل داد! توی مدرسه، جلوی همه بچها اون جیمینی منو هل داد چون جیمینی برای هائه شکلات خریده بود!
منم عصبانی شدم و زدمش چون کسی حق نداره جیمینی منو بزنه!
جیمینی ناراحت شد ازم و الان باهام قهره چون مینسوک و هائه دوست صمیمی همن و جیمینی میترسه هائه دیگه باهاش حرف نزنه! ازم خواست از اون احمق معذرت خواهی کنم اما من قبول نکردم!
چطور میتونه ازم بخواد از اونا معذرت بخوام وقتی مقصر اون پسره احمقه؟ بعضی وقتا حس میکنم جیمینی هائه رو بیشتر از من دوست داره
اگر واقعا اونو بیشتر از من دوست داشته باشه چی؟ من قلبم میشکنه! من بهترین دوست جیمینیم اون دوست منه ما اول با هم دوست شدیم
نه من گریه نمیکنم من مرد بزرگی شدم و بچها گریه میکنن من فقط میخوام جیمینی از هائه و مینسوک دور بشه اونا بچه های خوبی نیستن
مامانم همیشه میگه مینسوک دردسر سازه و من میترسم برای جیمینی دردسر درست کنه
الان دو ساعته که جیمینی باهام قهره من تا حالا باهاش قهر نبودم! اگر دیگه باهام حرف نزنه چی؟ نکنه دیگه نمیخواد دوست باشیم؟ باید از مینسوک معذرت بخوام؟

Tame EshghWhere stories live. Discover now