"نه ، نه ، نه ، نه ! " بارام برای هزارمین بار جیغ کشید
سعی میکردم کار غیر ممکنی که این پیرمرد بهم گفته بودو انجام بدم . ولی بی فایده بود
"دختره ی احمق ! " رئیسم داد زد و دستاشو برای عکاس تکون داد تا دیگه عکس نگیره
لعنتی ! فکرکنم کارم تمومه
با اون هیکل فربه ـش با عجله اومد سمتم
" چند بار باید بهت بگم وقتی نزدیک راهرویی لبخند بزنی؟ "
"صداشو برد بالاتر "بیشتر انگار چندشت شده
'متاسفم آقا ولی این کفشای پاشنه بلند دارن منو میکشن " ناله کردم و پاهامو مالیدم
عصبی نگام کرد "دیگه از رفتارات خسته شدم سورا"
پیشونیشو مالید و به پسر پادو نگاه کرد" برو شماره دو رو بیار"
برگشت سمتم "برو دختر"
"آقا ، هنوز حتی سه ساعتم نشده... "
"گفتم از اینجا برو "
"خیلی خب ، خیلی خب" اه کشیدم و کیفمو از روی صندلی برداشتم
"ببین میخوای اول آروم.. "
"حــراســت.."
داد زدم" دارم میرم.. " قبل از اینکه برم بیرون استیلتوسای( کفش پاشنه 20 سانتی ) قرمزو درآوردم و پرت کردم سمتش
متاسفانه به اون برخورد نکرد ، اما والپیپر فوتوشات رو پاره کرد . زیادم ناامید نشدم ، فقط عکس یه دریاچه ماهیگیری بود
کفشای ورزشیمو پوشیدم و از اون اتاق نفرت انگیز و خیلی زودم از اون سوراخ موشی که سه ماه گذشته توش کار کردم اومدم بیرون
حس آرامش وجودمو گرفت و احساس آزادی میکردم . از اون آژانس درجه سه متنفر بودم که حقوق کارمنداشو نادیده میگرفت و با مدلایی مثل ما مث گه رفتار میکرد
روی استخونات کار کنی ، جلوی فلش های پی در پی دوربین لبخند بزنی و اخرم قیافتو فوتوشاپ کنن تا نهایتش عکستو بچسبونن پشت شیشه مغازه ها
همینطور که بی هدف توی خیابونای سئول راه میرفتم آه بلندی کشیدم . این وقت از روز شهر حسابی شلوغ بود . جمعیت عظیمی از مردم توی پیاده روها به چشم میخوردن که به روال روزانه زندگیشون ادامه میدادن . ترافیک وحشتناک و صفهای طولانی ماشینا که تهش از دیدرست خارج بود و صدای همهمه ی مردم که توی صدای بوق ممتد ماشینا تقریبا گم شده بود
![](https://img.wattpad.com/cover/222146508-288-k72186.jpg)
YOU ARE READING
Wild Thoughts | KTH | ( Translation Ver )
Romance'' وقتی با توام سورا ، تنها چیزی که گیرم میاد افکار وحشیانست '' دختری که از طرف صاحب برند معروفِ وی ، کیم تهیونگ ، پیشنهاد مدلینگ دریافت میکنه رمانتیک / کمدی / درام ©jinownsmyass