Part 8🌸

3.4K 576 34
                                    

از دید تهیونگ بیدار شدنش کنار جونگ کوک عجیب ترین اتفاق اون روزش بود . هیچ تماسی باهم نداشتند اما با این حال فاصلشون خیلی کم بود . تهیونگ آروم و بی سر و صدا از کنار جونگ کوک بلند شد جوری که جونگ کوک رو بیدار نکنه . ذاتا دیدن صورت جونگ کوک به عنوان اولین چیز برای تهیونگ عجیب بود ... نمیخواست برای جونگ کوک هم دیدن قیافه ی تهیونگ عجیب باشه .

از طرفی موهاش به هم چسبیده بودن و تو هر طرف پخش شده بودند . سریع یه دوش گرفت تا جونگ کوک بهانه ای برای مسخره کردنش پیدا نکنه .

مینجاعه طبق حرفی که زده بود تا فرودگاه دنبال تهیونگ اومد . دیدن شوق توی چشماش وقتی به تهیونگ کمک میکرد چمدوناشو بزاره تو ماشین باعث میشد تهیونگ عذاب وجدان بگیره ...

حس خوبی نداشت اما اینطوری خودش رو گول زد که این یه بار چیزیو بدتر نمیکنه . ولی این آخرین باره ....مینجاعه یک ماه منتظر برگشتن تهیونگ بوده و یه شب دیگه کنار هم بودن قرار نیست چیزیو عوض کنه .

بدترین چیز اون روز اتفاقی بود که توی اتاق تهیونگ افتاد . وقتی مینجاعه تیشرت تهیونگ رو دراورد و مارک های روی بدنش رو دید .

صدای مینجاعه تا حدی آروم و شکسته به نظر میرسید که قلب تهیونگ رو به درد میاورد .

مینجاعه :

" اینا چیه تهیونگ ؟ "

میخواست داد بکشه چون جواب سوالش کاملا واضح بود و فقط برای بیشتر عذاب دادن به تهیونگ پرسیده شده بود . جوابش رو خود مینجاعه هم میدونست !

اما تنها کلمه ای که از دهن تهیونگ بیرون اومد " مارک " بود . به همون صریحی که باید رابطش با مینجاعه اونطوری میبود .

مینجاعه به چشمای تهیونگ زل زد و گفت :

" ولی خب ... چرا ؟ من .. من فکر میکردم بعد این یه ماه ... "

تهیونگ یهو با صدای بلند گفت :

" این یک ماه چی مینجاعه ؟! "

نمیخواست صداش بلند بشه و مینجاعه رو ناراحت کنه اما دیگه از این قایم شدن ها خسته شده بود. باید همون چهار ماه پیش که جیمین بهش هشدار داده بود این رابطه رو تموم میکرد ...

تهیونگ :

" که ما با هم قرار بزاریم ؟ که من عاشقت بشم ؟ مینجاعه من بهت حس خاصی ندارم ! ما درمورد اینا قبل اینکه با هم باشیم حرف زده بودیم ! "

مینجاعه :

" من آدم قبلی نیستم تهیونگ . تو درمورد حس من خوب میدونستی اما بازم هرررر روز به من زنگ میزدی تا حرف بزنیم عوضی . من احمق فکر میکردم یه شانسی دارم ولی جنابعالی تصمیم داشتی برگردی و اینطوری بکنی !! بیای و بدن پررر از مارکتوو جلوی من به نمایش بزاری !!! اصلا میفهمی چقدر برام دردناکه ؟! "

Cut out all the ropes | Kookv/Vkook | CompletedWhere stories live. Discover now