WTH?

304 53 12
                                    

+اکي فردا می بينمتون ، مت ،هری برای فردا یادتون نره که حسابی تمرین کنین صحنه حساسيه

مت و هری سر تکون دادن و به سمت بقیه کست رفتن دام به سمتشون اومد
د_هی گايز ما می خوایم بريم بار دوست آلبرتو شما هم میاید؟
م_من بدم نمیاد
هری یه نگاه به مت کرد و بعدش چرخید سمت دام
ه_اکي منم میام ولی بعدش یه نفر باید منو برسونه
م_خودم ميرسونمت
ه_اکي
دام لبخندی زد برگشت سمت بقیه
_ميااااااااااان

****

امراد_خيله خب بدوييد ببینم فردا ملک مومنت چی داريم؟

لوک_اسپويل پليز

ه_عمراً
م_اصلاً

از اینکه هم زمان گفتن خندشون گرفت *_*
م_دستور مستقیم کارگردانه که به ملک شيپر ها حتی یه کلمه هم لو ندیم !
کت_آها ، بعد تو خودت ملک شيپر نیستی؟
ه_باور کن بدتر از همه است
م _نمی خوای که به بازیگر اصلی نگه؟
امراد چشم هاشو چرخوند و دام و آلبرتو دید که یه گوشه داشتن ریز ریز زیر گوش هم ميخنديدن
ام_ چیز هست که بخوايد به جمع اعلام کنید آقایون؟
آلبرتو_آنقدر بدجنس نباش ام
دام_راست میگه من صد در صد بهت اطمینان میدم که ما استريتيم :)
ام_اکي ولی حواسم بهتون هست ._*

و بهشون یه چشمک زد
آلبرتو و دام دوباره مشغول شدن .
امراد مشغول صحبت با کت شد
و لوک گوشيش رو درآورد تا مشغول باشه
هری برگشت سمت مت
+استر چطوره ؟
_خوبه یکم دو تامون مشغوليم ولی خوبيم تو شلبی چطورين؟
+نمی دونم رابطه مون يجوري شده شلبی هی سر حلقه خریدن اسرار میکنه ولی من مطمئن نیستم و احساس میکنم زوده
مت زیر لب گفت :
_درک میکنم
+چیزی گفتی مت؟
_اممم ..میگم هر وقت خواستی بريم ؟
+باشه بريم فردا روز مهميه
_هست

*ولی کاش یکی جلوشون رو می گرفت که نرن *

*

_ماشینت کجاست؟
+تو اون کوچه
_اکي

با هم رفتن سمت اون کوچه هری سوز سرمايي رو روی بازوهاش احساس کرد
+همین جا وایسا تا من برم ماشینو بیارم
هری با سر تایید کرد و مت رفت سراغ ماشین
هری احساس عجیبی داشت احساس میکرد هوا داره سرد تر میشه اما اونا تو تابستون بودن و این خیلی مزخرف بود که الان باد به اون سردی بیاد
شروع کرد به حالت تهوع گرفتن و سرش گیج رفت خودشو چسبوند به دیوار تا بتونه وايسه به باهاش نگاه کرد و با دیدن مه آبی که رگه رگه از تنش بالا ميومدن نفسش بريد
و بعدش همه چی سیاه شد
*
مت ماشین رو آورد و هرچی گشت هری رو ندید از ماشینش پیاده شد و با دیدن هری که افتاده بود و مه درخشان دورشو گرفته بود نفسش بند اومد سریع به طرفش رفت و سرش رو پایین طر آورد تا ببینه که هری آسیب ندیده باش با تعجب به اون دود عجیب نگاه می کرد که متوجه شد حالت تهوع و سرگیجه داره داشت شقیقه هاش رو ماساژ میداد که همه جا سیاه شد

***
هری چشم هاشو باز کرد و هنوز احساس سر درد داشت به اطرافش نگاه کرد و مت رو دید که به صندلی بسته شده بود خواست به سمتش بره که متوجه شد خودشم به صندلی بسته شده .
شروع کرد به تقلا کردن که متوجه شد مت داره چشم هاشو باز میکنه
+ما...ما..کجاييم؟
_من هیچ ایده ای ندارم متيو..آه ديمن ايت
مت هم تازه متوجه پوزيشن خودشون شد و شروع کرد به تقلا کردن.
هری به دورشون نگاه کرد .
یه انبار خیلی بزرگ .
آخه چرا یکی باید با مت و هری دشمنی داشته باشه؟
(بممممممممممم)
سرش رو برگردوند به مت که با صندليش افتاده بود رو زمین نگاه کرد و بدون توجه به موقعیتشون زد زیر خنده و حالا نخند و کی بخند.
+سيريسلي هری؟ کممممممممک ....کسييي نيسسسسست؟
هری که بالاخره خندش قطع شده بود برگشت سمت مت و گفت :
_اول اینکه باید قیافه خودتو میدیدی..و دوم اینکه بیخودی خودت خسته ...گااادهولي فاکينگ شیتت
مت اول مت نفهمید هری داره به چی فحش میده بعد یهو متوجه شد صندليش داره به حالت اول بر میگرده
هری دوباره اون مه آبی رو که قبل از بیهوش شدنش دیده بود
_خوب،خوب،خوب...میبینم که مهمونامون بیدار شدن
مت و هری برگشتن سمت صدا .
_خودتون رو آماده کنید دوستان ...
دو نفر رو دیدن که به سمتشون ميومدن یه مرد قد بلند حدود 185 تا 190 و یه پسر لاغر اندام حدود 180 ..
_...قراره کلی خوش بگذرونيم
اون دو تا از سایه بیرون اومدن و بالاخره هری و مت تونستن اون دو تا رو ببینن
یه مرد حدودا 28 ساله با پيراهن ابریشمی آبی براق که دکمه هاش رو تا رو شکمش باز گذاشته بود و کت و و شلوار مشکی به رنگ شب
ذره ای از موهاشو آبی کرده بود مثل چشم های مار مانندش با خط چشم و سایه آبی و اکلیل های رنگارنگ پوشانده بود
اون ستودنی بود .
پسر بغلش که بين 19 /20 بهش میخورد موهای به رنگ شب داشت و چشم های هازل ابيش هر کسی رو مسخ خودش میکرد
هیکل ریزه میزش با تتو های مختلف و آشنایی تزیین شده بود و تیر و کموني با پر های قرمز به پشت خود آویخته بود (اوه چی گفتم )
مرد اول پسر بچه رو جلوی چشم های متعجب هری و مت به سمت خودش کشید و بوسه ای عمیق روی لبش نشوند و عقب کشید و برگشت سمت مت و هری و گفت
_یادم رفت خودمون رو معرفی کنم ما ..._
هری و مت تقریبا با یک د ا د عصبی گفتن :
_مگنس و الک
پسراي خوب
و با یک چشمک باعث شد دوباره همه جا برای مت و هری سیاه شه و از حال برن.

_________*
هی گايزززز
چطور بود پارت؟
فکر میکنید مگنس و الک چی می خوان؟
خب شما مگنس رو می شناسید دیگه
ولی به هر حال بهتون قول میدم مثل تو سریال آدماي خوبی نخواهند بود😌💞

Game With UsWhere stories live. Discover now