دوست دارم . . . !

172 35 10
                                    

ساعت یازده شبه
میبینی دوباره دارم به تو فکر میکنم
دوباره مثل دیشب و مثل پریشب مثل هفته پیش   تو اومدی  و ذهنمو  برای خودت کردی !
انگار از اول هم برای تو بود .
خوشحالم .
یعنی اخرین باری که خوشحال نبودم ،تو بودی !
و بعد تپش قلبم انقدر زیاد شد  که مجبور شدم قلبمو با با دوتا دستام بگیرم تا فرار نکنه
نمیدونم بهت گفتم یا نه اما قلبم جدیدا انقدر تند تند میزنه کنه تنها کاری که ازم بر میاد بالا وپایین پریدنه واینکه فریاد بزنم 《دوست دارم ..دوست دارم ...دوست دارم ...حتی بیشتر از خودم 》
جدیدا یه حس عجیبی پیدا کردم نمیدونم ...  خودم ازش خوشم نمیاد
جدیدا دارم حسودی میکنم به تمام ادمایی که دوست دارن ...اره یعنی تو اونقدر خوب هستی که لایق این همه دوست داشتن باشی اما نمیدونم این حس مضحک از کجا اومده من اصلا ادم حسودی نبودم ..بودم؟

تو حال منو خوب میکنی !
تو حرفای منو گوش میکنی
من تو رو دارم ..!
تو هستی که بهم بگی :همه چی درست میشه من پیشتم من بغلت میکنم !
اما تو چی
من که تو نیستم
از دست من هیچ لعنتی برنمیاد که حال تو رو خوب کنم
تنها کاری که میکنم اینکه خودمو سرزنش کنم  و از بی لیاقت بودنم  خسته شم
فقط ازت هرروز بپرسم حالت خوبه ؟
اصلا ما چرا از ادما میپرسیم حالت خوبه ؟
این سوال احمقانه ترین سوال دنیا اس مثلا اگه اون بگه نه حالم بده تو چیکار میخوای بکنی !
فقط میتونی یه' اخی' کوچولو بگی و احساسِ تاسفتو  به طرف نشون بدی ...!
یا اینکه بدون اینکه بفهمیش بگی درک میکنم درک میکنم
اخه شماها که اون نیستید
منم تو نیستم ... من یه احمقم که فقط دوست دارم کسی مثل تورو کنارم داشته باشم چون دوست دارم ولی هیچکاری از دستم برنمیاد به جز اینکه هروز بهت بگم دوست دارم!
کاشکی حداقل تو بهم نمیگفتی دوست دارم !اینطوری شاید کمتر خودمو سرزنش میکردم بخاطر بی مصرف بودنم
جدیدا فهمیدم که میخوام برای زندگیم چیکار کنم
میخوام  سعی کنم  تو باشم !
تا حداقل شاید از دست این سرزنش های بی فایده رها بشم
دوست دارم
خیلی زیاد دوست دارم
والان دلم برات تنگه
خیلی وقته نتونستم باهات حرف بزنم و الان دوباره احساس میکنم پوچم چون تو نیستی !
باهام حرف بزن !؟

بِهم قول بِده . . !Where stories live. Discover now