📍 دوازده : بهترین سامچون دنیا📍

Start from the beginning
                                    

ضربان قلبش تند می زد . حس خاصی داشت . بکهیون که با دیدن چانیول پیش شخصی غیر از خودش مشکلی نداشت ... داشت؟ سرش رو برگردوند و ...
چرا همیشه با چنین لحظاتی روبه رو میشد ؟
جون و چان انگار داشتن بوسه ی خداحافظی از هم میگرفتن . باید اعتراف میکرد صحنه ی هاتی بود !
چند قدم اونورتر برداشت تا زیادتر از این ، لحظه های شخصیشون رو شاهد نباشه . درسته که جون و چان توی اتاق خواب بودن . اما در های بازش ، باعث شد بکهیون اون صحنه رو ببینه .

چهار دقیقه ی بعد چان و جون با هم از اتاق بیرون اومدن و چان ساک به دست بسمت هیونگش رفت . بکهیون با شرمندگی به جونمیون نگاه کرد .

_ ببخشید اگه امروز ناراحتت کردم .

جون لبخند بی حالی زد .

_ نه بکهیون . تو مقصر نیستی که عذر خواهی میکنی . مواظب چان باش . یسری دارو داره هر شب قبل از خواب باید بخوره . ممنون میشم بهش یاد آوری کنی .

بک دستشو روی شونه ی جونمیون گذاشت و فشار آرومی وارد کرد .

_ خیالت راحت جون .

با چان بسمت ماشین رفتن . ساک رو از چان گرفت و پشت ماشین گذاشت و حرکت کردند . توی راه چانیول همش توی فکر بود .

(( وارد اتاق که شد جونمیون داشت لباس هاش رو تا میکرد و توی ساک میذاشت .

_ هر چیزی که حس کردم ممکنه لازمت باشم جمع کردم . قرص هاتم توی جیب کوجیکه گذاشتم .

تند تند وسایل ها رو جابجا میکرد و سعی می کرد تماس چشمی با چان نداشته باشه . چانیول میتونست اضطراب رو توی تک تک حرکات جونمیون ببینه . چانیول بسمت جون رفت ‌.

_ بکهیون بهم گفت باید با یی...

جون سریع بسمت چان برگشت و دست هاشو گرفت ‌.

_ باور کن اگه میتونستم هیچ وقت به این سفر...

با بوسه ی چانیول صداش قطع شد . چان گرم و محکم میبوسیدش . بالاخره بعد چند ثانیه سرش رو عقب بکشید .

_ آروم باش .

این دفعه پیشونیش رو بوسید .

_ میدونم جون . میدونم . مواظب خودت باش ، باشه ؟

جون به چشم های گرم و مشکی رنگ چان خیره شد و نا خودآگاه سرش رو تکون داد . چان با مکث پلک زد و محکم دست هاشو دور بدن جونمیون پیچید و بغلش کرد . ))

_ چان ؟ میشنوی چی میگم؟

چان یهو بخودش اومد و فهمید ثانیه هاست توی فکره و متوجه حرف های بک هیونگش نشده .

Sew Me LoveWhere stories live. Discover now