Part 1

1.5K 186 104
                                    


مرد به خاطر سرما یقه ى پالتوشو بالا داده بود. هواي بيرون خيلى سرد بود و از اسمونش مشخص بود قرار برف بباره. وارد تنها کافه  تو اون خيابون شد. بوی دود سیگار و مواد ازارش میداد ولی توجهی نکرد و یه گوشه خلوت و به دور از دید رو انتخاب کرد. پالتوشو در اورد و اونجا نشست.

بدن ورزیدش چیزی نبود که از چشم ادمای اون کافه دور بمونه. زن پیش خدمت بهش نزدیک شد . کنار میز ایستاد.

پیشخدمت- چی میخوای خوشتیپ؟

مرد- لطفا یه لیوان قهوه و شیر

پیشخدمت- هرچی بخوای میتونی اینجا پیدا کنی.. مطمعنی همینو میخوای؟
مرد سرشو به نشونه مثبت تکون داد و از زن تشکر کرد.

البته که برای خوردن قهوه اونجا نبود. مشخصا برای خوردن قهوه تو ارامش انتخاب های بهتری وجود داشت.

چشمشو تو کلافه نه چندان بزرگ گردوند و ادمای اشغال توشو از زیر نظر گذروند. مردای درشت هیکل که تقریبا کل بدنشون رو با تتو های غیر حرفه ای رنگ کرده بودن.

هیچ خلافی نبود که نکرده باشن امار کارشون رو داشت و خوب میدونست همه اونا برا مردی به اسم جیمز کار میکنن و برادر کوچیکتر اون مرد جیک دلیل کشیدن مرد به کافه کثیف محله بود. کار اصلیشون مواد و قرص روان گردان بود.

مرد  شکارچی بود و میدونست برای بدست اوردن شکارش باید صبر کنه. خونسرد بود و هیچ حسی تو عمق چشمای سبزش نمیشد پیدا کرد. با خونسردی یه قلوپ از قوه ای که سفارش داده بود خورد. نگاهای مشکوکشون رو رو خودش حس میکرد. ولی اصلا ازارش نمیداد.

حتی پلیسا هم جرات نداشت به این منطقه بیان و بیخیال اون محله و بخصوص این کافه شده بودن. هیچکس جرات نداشت وارد اونجا مگه از جونش سیر شده باشه.

یه ساعتی از اومدنش به کافه میگدشت که در کافه باز شد و پسری
که یه تیشرت با شلوار جین زاپدار تنش بود وارد کافه شد. برای این فصل سرد اصلا انتخاب درستی نبود.

دستاشو به زور تو جیب شلوارش جا کرده بود. موهای فندقي لختشو رو پیشونیش حالت داده بود و لباسای مارکی که تنش بود نشون میداد اهل این محله نیست..

بوی ادکلنش به محض ورودش کل کافه رو پر کرد.پسر با بدن لرزونش که معلوم نبود به خاطر سرماست یا وضع جسمیش به سمت پیشخوان نزدیک شد.

پسر- ب... بخشید.. کجا میتونم جیک رو پیدا کنم؟

حالا که نزدیک تر بود میشد عرق سرد رو پیشونیشو دید رنگش به شدت پریده بود و لباش بیرنگ بود. چشمای ابی درشتش که توش با رگه های خون تزیین شده بود قشنگ ترین جزء صورتش بود

Real punch [l.s_z.m]Όπου ζουν οι ιστορίες. Ανακάλυψε τώρα