The Game is On~4

697 117 41
                                    

وست:کجایی لیتل بچ!؟
زیرلب گفت.
نگاهی به ساعت گرونش انداخت.
هفت دقیقه از قرارش با اون چشم‌‌آبی سکسی گذشته بود.

با دیدن چارلز، رئیس کل بیمارستان که به سمتش میومد، تظاهر به صحبت با گوشیش کرد تا بهونه‌ای برای پرسه زدن جلوی در بیمارستان، در زمان کاری بیاره...

چارلز:دکتر وست؟!!!
به نظر چارلز قرار نبود به این راحتی‌ها بیخیالش بشه..

وست:بهت زنگ میزنم...
تظاهر به قطعِ تماسش کرد..
وست:کاری داشتید دکتر؟

چارلز:چند دقیقه‌ی پیش، به طور ناگهانی، مکالمه‌ت با یکی از مراجعین در تمام بیمارستان پخش شد.

گوشیش رو از جیبش خارج کرد.
"دوس داری وقتی سوراخ خوشگل و تنگت رو لمس میکنم؟.."
وست با شنیدن صدای خودش از گوشی چارلز تقریبا سکته کرد.

"نمیدونستم ریمینگ هم جزوی ازمعاینه‌تونه دکتر‌ وست.."

"جان!..میخوای من رو اینجا تو یکی از اتاق‌های بیمارستان بریج به فاک بدی؟.."

"فعلا کسی سراغم رو نمیگیره..در رو قفل میکنم.."

چارلز:در ابتدا، با توجه به شناختی که ازت داشتم این رو یک پاپوش تصور کردم...
اخم کرد.
چارلز:ولی طبق آخرین جمله‌ی مکالمه، قرارتون،جلوی در بیمارستان بود و حالا این جا میبینمت..
با خشم ادامه داد.
چارلز:توضیحت چیه؟

وست:این‌ها...این‌ها..حقیقت ندارن...
عرق سردی روی بدنش نشست.

چارلز:تو با این تخلف نابخشودنی، هیثیت و سابقه‌ی بیمارستان و تمام کارکنان این‌جا و حتی جامعه‌ی پزشکی رو زیرسوال بردی!..
اجازه‌ی حرف زدن به وست نداد.
چارلز:نهایت مجازات در انتظارته..

*******************
لویی در فاصله‌ی چندمتری از ایستگاه اتوبوس ایستاد.
ذهنش ناخودآگاه شروع به مرور اتفاقات روزش کرد.

فلش بک
ساعتی پیش

با وجود لرزش دست‌هاش، فورا سراغ پیام آخر رفت.

در دنیای بیماری..
دومین آسمان..
نشانی برای توست...
آنجا که تپش قلب، امواج دریاست..
در عمق تاریکی..
«کاپلو نِرو....از مجموعه‌ی من تو را میبینم»

Destroyers(LS)Where stories live. Discover now