توی راهرو های بیمارستان به صورت خیلی جنتلمنانه راه میرفت و محل سگم به اون نگاه های قلبی روی صورتش نمیداد....

خب......تهیونگ گی بود.....و خب این تقصیر خودش نبود که دکتر زنان و زایمان شده بود و مجبور بود لاس زدن های زن هارو تحمل کنه.....

و خب جالب اینه که خودشون فک میکرد خیلی سیکرت لاس میزنن.....اما خب اینجوری نبود.....اونا خیلی مسخره به شلوار تهیونگ یا صورتش و ماشین گرون قیمت زیر پاش نگاه میکردن.....

سرش رو برای دور کردن افکارش تکون داد و لبخند بیخیالی زد....

به ارومی به دفتر نامجون نزدیک شد و بعد از خوندن دوباره ی متن دکتر کیم نامجون_ متخصص مغز و اعصاب بدون در زدن وارد اتاق شد.....

و با مردی بسیار ژذاب با یه عینک گرد که پشت میزش نشسته بود روبرو شد......

نامجون اونقدر محو کارش بود که متوجه حضور دوست شیطونش نشد....

تهیونگ به ارومی نزدیکش شد..... و دستش رو بالا برد و با تمام قدرت روی میز فرود اورد و همزمان گفت:

تهیونگ: سلاااااااااااااام....

نامجون بالا پرید و درحالی که دستش رو روی قلبش گذاشته بود داد زد....

نامجون: پشمام تو کونت چه غلطی کردی مرتیکه دایناسور؟؟؟؟

تهیونگ شروع کرد به خندیدن و این نامجون رو حرصی تر کرد.... پس اونم دستش رو با تمام قدرت روی میز فرود اورد و خب.....

خب میز شکست......

هر دو با بهت به میز خیره شدن....

تهیونگ: ش_شکوندیش....

نامجون: آ_آره....

تهیونگ: یهههههههه رکورد جدیدددددددد

نامجون هم خنده ی ناباوری کرد و سر تکون داد....

و وقتی که اسم هر دوشون پیج شد دیگه خنده هاشونو تموم کردن....

پرستار: دکتر کیم نامجون کونتو بردار گمشو برو دفتر مدیریت.....دکتر کیم تهیونگ عقشم عسیسم اگه زحمتی نداره میشه لطفا بری بخش زنان زایمان؟ یکی داره میزائه بیزحمت یه نگاهی بهش بنداز مرسی......

تهیونگ: اوه اوه هیونگ چه کردی مدیریت میخواد؟ ببینتت؟

نامجون پوزخندی زد...... عطرش رو در اورد و چشکمی به تهیونگ زد....

نامجون: یه کار خیلی بد.....
یکم قیافشو توی اینه درست کرد و روبه تهیونگ کرد...

نامجون: خوب به نظر میرسم؟

تهیونگ: عووووووف اره...

نامجون سری تکون داد و به سمت در رفت اما قبل از اینکه از اتاق خارج بشه به تهیونگ گفت:

ʚ𝙈𝙮 𝙨𝙬𝙚𝙚𝙩 𝙙𝙞𝙨𝙖𝙨𝙩𝙚𝙧ɞΌπου ζουν οι ιστορίες. Ανακάλυψε τώρα