پارت یازدهم

5.7K 661 60
                                    


-"قربان فهمیدیم اونها چطور به مدارک پزشکی بکهیون دسترسی پیدا کردن . پاپاراتزی ها تونستن توی سایت بیمارستان یه رخنه امنیتی پیدا کنن و هکش کنن "
رییس لی آه کشید . بعد ازون همه دردسر که در نبود اون از رفتن اعضای اکسو پیش اومده بود ، فکر میکرد دیگه هیچوقت همچین مشکلی پیش نمیاد و الان با چالشی خیلی بزرگتر از قبل روبرو بود .
دقیقا نمیدونست چه کاری برای آینده گروه و کمپانی بهتره .
نمیخواست بی گدار به آب بزنه و توی دردسر بزرگتری بیفتن .
سهام کمپانی به یکباره به نصف قیمت قبلی سقوط کرده بود و اونها باید زودتر راه حلی پیدا میکردن .
صدای مدیر یکی از بخشها اونرو به خودش آورد .
-" بچه رو چیکار کنیم ؟؟ فکر کنم دیگه نمیشه سقطش کرد ؟؟"
نگاه مستاصل رییس لی بین بقیه ی مدیرها چرخید و یکی از اونها جواب داد :" معلومه که نمیشه سقطش کرد . نکنه میخواین کمپانی با اتهام قتل هم مواجه بشه . هر چند که اونرو هم میتونستیم بگیم خواسته بکهیون بوده که البته دروغ هم نیست "
-"باید هر چه سریعتر هر دوشون رو از گروه اخراج کنیم و از طرفدارها و مردم عذرخواهی کنیم و بگیم که ازین مسائل اطلاعی نداشتیم "
-"اوندوتا رپر و وکال اصلی گروه هستن چطور به همین راحتی میگی بیرونشون کنیم ؟؟"
-"اکسو وکال زیاد داره ، بکهیون خیلی راحت با دی او چن و سوهو یا شیومین جایگزین میشه . در مورد رپر هم سهون میتونه جایگزین چانیول بشه "
-"عقلت رو از دست دادی ؟؟ سهون تا همین چند وقت پیش پارت هاش به "کام آن" ،" یه " ، "بیبی" و اینجور چیزا ختم میشد ، حالا یهو رپر اصلیش کنیم ؟"
-"تو میخوای این مردمی که جلوی کمپانی جمع شدن رو ساکت کنی ؟؟ یه جوری باید آرومشون کرد بالاخره ؟؟"
-" اینها دو روز دیگه پراکنده میشن و میرن می کارشون .‌آینده دو تا جوون تو دستای ماس . اونها هیچ کار اشتباهی نکردن که به خاطرش از گروه اخراج بشن "
لی سومان بدون اینکه بتونه چیزی بگه به بحث و درگیری لفظی بین مدیرهای کمپانیش نگاه میکرد .
اونها هم مثل طرفدارها دو دسته شده بودن .
باید به دقت روی این مسئله فکر میکرد و بهترین تصمیم رو میگرفت .
اما خیلی وقت نداشت .‌اون جماعتی که جلوی در کمپانی بست نشسته بودند ، به زودی یک جواب و توضیح قانع کننده میخواستن .
........
سر بکهیون رو که کنارش نشسته بود ، به سمت پاهای خودش فشار داد .‌
-"سرتو بذار رو پام‌ یه کم دراز بکش "
بکهیون عصبی شده بود و انواع دردهای مختلف رو گوشه و کنار بدنش حس میکرد .
به توصیه ی چانیول عمل کرد و روی کاناپه دراز کشید و سرش رو ، روی پاهاش گذاشت .
زمزمه کرد :" چطور تونستی بگی اینجا تنهام میذاری تا خودم رو بکشم "
چانیول پاهاش رو بالاتر آورد و تقریبا بالا تنه ی بکهیون رو توی بغلش گرفت .
-" تو همه ش میگی که من برم . یه لحظه به من فکر میکنی ؟؟ به احساسم ؟؟ و اینکه این حرف تو چه بلایی سرم میاره ؟؟"
بکهیون سرش رو به سینه ی چانیول تکیه داد :" همه ی فکرم تویی یول . وقتی گفتم بری یک ثانیه هم به خودم فکر نکردم "
بوسه ی خیسی به پیشونی گرم بکهیون زد :" پس چطور انتظار داری من به فکر خودم باشم؟"
چند دقیقه هیچکدوم چیزی نگفتن . چانیول پاهاش رو روی زیرپایی کوچیک جلوی مبل ، جا به جا کرد تا بهتر بتونه بکهیون رو توی بغلش بگیره .
و بکهیون فقط ترجیح داد از آرامش ، آغوش گرمش استفاده کنه و چند دقیقه ای مشکلاتشون رو فراموش کنه .
حتی وقتی دست بزرگ چانیول با احتیاط شکمش رو لمس کرد ، هم چشماش رو باز نکرد .
انگار همزمان با هم به فکر وجود نفر سومی ، بینشون، افتاده بودن .
-" فکر کنم دیگه نمیذارن از بین ببریمش نه ؟؟"
چانیول دستش رو روی شکم بکهیون حرکت داد ، امیدوار بود مثل دفعه قبل لگدزدنهای بچه رو حس کنه ، اما انگار اون هم مثل باباهاش ، وارفته بود و حوصله انجام کاری رو نداشت .
-"فکر نکنم بکهیون .اون دیگه بزرگ شده . سالمم هست . نمیذارن سقطش کنی "
بکهیون دست چانیول رو از شکمش کنار زد و بلوزش رو پایین کشید "کاش این خبر چند ساعت دیرتر منتشر میشد "
چانیول پسرک توی بغلش رو بالاتر کشید و با موهاش روی پیشونیش بازی کرد و نوازش کنان اونها رو از سمتی به سمت دیگه زد :" شانس آوردیم که عمل انجام نشد . وگرنه به جرم قتل محاکمه مون میکردن بک"
بکهیون به خودش لرزید . همیشه وقتی که فکر میکنی اوضاع ازین بی ریخت تر نمیشه ، یک مرحله بالاترش هم وجود داره و خوشحال بود که توی اون مرحله بالایی ه نیست .
-"یعنی بچه ای که نمیخوایمش رو باید دنیا بیاریم ؟؟"
چانیول خندید . برعکس بکهیون نگاه و وجودش پر از آرامش بود :" حالا که لو رفتیم شاید بتونیم خودمون بزرگش کنیم "
بکهیون عصبی سعی کرد از آغوش چانیول بیرون بیاد .
-" علف کشیدی ؟؟ نکنه با هیونگ من داری میگردی؟؟ خودمون بزرگش کنیم ؟؟ حتما مخت تاب برداشته . باید سرپرستی ش رو واگذار کنیم "
چانیول محکم گرفتش به جای قبلیش برش گردوند :" چی شد ؟ چرا دوباره قاطی کردی . باشه هر کاری تو بگی میکنیم "
........
همونطور که سر بکهیون روی پاهاش بود . کرمی که امروز صبح از یکی از پرستارا خواسته بود براش بخره رو برداشت .
همون مارکی بود که بکهیون استفاده میکرد .
مقداری روی انگشتاش ریخت و دستش رو روی صورت بکهیون کشید .‌
بکهیون همونطور که از ماساژ صورتش لذت میبرد ، زیر لب غر زد :
-" واسه چی میزنی . منکه قراره اخراج بشم به این چیزا نیاز ندارم دیگه "
چانیول حرکت دستش رو به سمت گردن بکهیون ادامه داد :" برای خودم میزنم . هر بار میبوسمت صورتم حسابی با پوست خشکت و ته ریشت لایه برداری میشه "
بکهیون صورتش رو به سمت رون های چانیول برگردوند و سعی کرد گازش بگیره :" خیلی بدجنسی "
چانیول ناخودآگاه جیغ زد و سعی کرد فرار کنه ، سر بکهیون محکم با لبه ی چوبی مبل برخورد کرد :" آخه احمق ، سر مرد حامله رو میکوبن به مبل ؟؟ یه گازه دیگه نمیخورمت که اونجوری در میری "
چانیول کمی دورتر گارد گرفت :" دندونات تیزه . جاشون روی بازوی سهون یادم نرفته هنوز "
-"بیا بشین سر جات ، گازت نمی گیرم "
چانیول تازه با احتیاط نشسته بود ، که بکهیون در یک حرکت بی رحمانه ، دندونهاش رو به پایین تنه چانیول که توی شلوار راحتی خیلی دم دست بود ، رسوند .‌
چانیول احساس ضعف میکرد ، بین خنده و گریه نالید :" تو رو خدا هیون . گاز نگیریاااا ، ناقص میشم "
بکهیون بدون اینکه دندونهاش رو با محل مورد نظرش ، خیلی فاصله بده ، به شکمش اشاره کرد :
-" تو این بلا رو سر من آوردی ، حالا چطور روت میشه نذاری یه گاز بگیرم؟؟"
چانیول سعی کرد خودش رو عقب بکشه که دوباره بکهیون دندونش رو به همون جای قبلی چسبوند :" فکرشم نکن فرار کنی یول . یهو دیدی خودت رفتی و چیزت تو دهن من جا موند "
چانیول التماس کرد :
-" گاز بگیری خیلی درد میگیره بک ، الان غش میکنم ، تو رو خدا ولم کن "
بکهیون بعد از بوسه ای که به بدن چانیول زد ، بالاخره ازش جدا شد .
چانیول بلافاصله پاهاش رو محکم بست . باید از تنها چیزی که براش مونده بود محافظت میکرد .  بکهیون اصلا قابل اعتماد نبود ، هورمون های حاملگی دیوونه ش کرده بود .
........
سوهو با ناراحتی به اخباری خیره شده بود که خبر از ترک حدود سه هزار نفر از فن کافه ی اکسو میدادن .
در طول سالهای فعالیتشون حتی زمانهایی که کریس و لوهان رفتن هیچوقت سابقه نداشت ، یکباره این همه فن از دست بدن .
آه کشید و تلویزیون رو خاموش کرد .
سهون با کاسه ی کورن فلکس کنارش نشست .
-"بخور هیونگ . غش میکنیااا . سه روزه هیچی نخوردی "
سوهو نگاهی به کورن فلکس هایی که در شیر غوطه ور بودن ، انداخت :" سه روزه چیزی نخوردم بعد ساعت ده شب برام کورن فلکس میاری؟؟ مگه صبحه الان ؟؟"
سهون بی خیال قاشقش رو توی کاسه ی خودش فرو برد :" چیزی برای خوردن نداشتیم کسی حوصله نداره غذا درست کنه . به هر حال بهتره صرفه جویی کنیم به زودی بیکار میشیم "
سوهو توی موهاش دست کشید و ناچار شروع به خوردن معجونی که سهون براش آورده بود ، کرد .
قاشق دومی توی کاسه ش فرو رفت .
-"یعنی چی بیکار میشیم ، یکی دیگه کرده ، یکی دیگه گند زده تو قوانین فیزیک و طبیعت حامله شده ، منو مثل سگ از عکسبرداری بیرون میکنن . سه ماه جون کندن تا باهاشون قرارداد امضا کردم . احمقا"
-"حالا چرا غذای منو میخوری ، برو برای خودت بیار "
چن قاشق دوم رو پر کرد :" سر به سرم نذار هیونگ . حوصله ندارم "
-"سه هزار نفر رفتن از فن کافه "
چن قاشق رو روی میز کوبید :" گفتم سر به سرم‌نذار ، لعنتی"
و به سمت اتاقش رفت . سوهو دهنش رو از کورن فلکس پر کرد .
سهون با آرنج به پهلوش زد :" عمدا گفتی نه ؟؟ تو میدونی جونگده هیونگ چقدر روی فن ها حساسه . الان میره گریه میکنه " 
و دوتایی ریزریز خندیدن .
سهون ادامه داد :" خیلی حقه ی کثیفی بود هیونگ .نباید از فن ها برای غذا خوردن سوء استفاده کنی "
-"منم ناراحتم خب . فقط به جای احساس غم احساس خشم دارم . دلم میخواد با ماشین از روی پارک چانیول رد بشم . میدونستم بالاخره حشرش همه مون رو به فنا میده ، حالا خوبه فقط یکی مون رو حامله کرد "
سهون به سوهو نزدیک شد :" اگه توام دلت حاملگی میخواد میتونی از کای کمک بگیری . به هر حال اون قبلا کلی کپی از خودش به جامعه اهدا کرده و یکی بیشتر فرقی به حالش نداره "
سوهو ، سهون خندون و منحرف رو  به عقب هل داد :
"اونی که باید از کای حامله بشه تویی .‌ نکنه بنرهای سکای رو دست فنها ندیدی؟؟"
-"کایسو ریل تره . من باید لو هیونگ رو حامله میکرد.... "
صدای داد کیونگسو که از جمله ی آخر بحث بهشون ملحق شده بود ، باعث شد ، شیر به گلوی سهون بپره . کیونگسو با مشت به کمر سهون کوبید :" نگفتم اینقدر در مورد من و جونگین چرت و پرت نگو ؟؟ "
سهون به سمت اتاقش فرار کرد :" خب همین کارا رو میکنی که همه شک میکنن "
.........
با دستهای لرزون زیر برگه ای که اجازه ی تسویه حساب و اخراج پسرها رو از اکسو میداد ، امضا کرد .
تقریبا یک ساعت دیگه در یک کنفرانس خبری قرار بود ، اعلام بشه که اوندوتا اخراج شدن و اکسو و کمپانی رو نجات بده .
شاید دیگه کلا دوره اکسو سر رسیده بود و بهتر بود که سرمایه ها رو به سمت گروه دیگه ای ببره .
........

🔱Fate Number Four🔆Where stories live. Discover now