5.blood

533 113 50
                                    

خیلی ترسیده بودم. تو خونه صدای راه رفتم نیومد. اگه لویی راست میگفت چی؟ تفنگی که چند سال پیش شان بهم داده بود دستم بود و یه گوشه نشسته بودم و منتظر بودم شان بیاد. گفته بود نزدیکه پس چرا نرسیده هنوز. اروم رفتم دم پنجره. ماشین شان اونجا بود!
سریع دویدم بیرون سمت خونه و به سمت ماشین رفتم. شان سرشو گزاشته بود رو فرمون. دنیل کجاست؟ رفتم سمت ماشین و در شان رو باز کردم.

-شان؟

هیچ جوابی. شونشو گرفدم و اوردمش عقب.

-نه...نه

شان مرده بود. صورتش خونی بود. لویی راست میگفت. کار دنیل عه. دنیل خطرناکه. همه اینا تقصیر اونه. به اطرافم نگاه کردم. وسط خیابون. اون طرف یه بچه وایساده بود. از دستاش خون چکه میکرد. پشتش به من بود. تفنگمو دراوردم و بهش شلیک کردم. خورد بهش. افتاد زمین. یهو تبدیل شد به بخار سیاه و ناپدید شد. انگار که از اول وجود نداشت

--------------------------------

-هی

-سلام نایل. ببین من دارم برمیگردم.حس میکنم یه اتفاقی برای زین و بر افتاده. میشه بیای خونه زین. منم الان میرسم. خاهش میکنم من حصه بدی دارم.

-با..باشه لیام

-چیزی شده نی؟

-لیام شان...دوسپسرم مرد.

-چی چطوری؟ متاسفم.

-یه بچه...دنیل اونو کشت. منم اونو کشتم.

-دنیل؟...دنیل...نی میشه کمکم کنی توروخدا اینجا یچیزی درست نیست.

-باشه لیام.

-نایل مسل همیشه نبود. ولی درحال حاضر فقد حال زین و بر برام مهمه. به سمت خونه رانندگی کردم. رسیدم و رفتم دم در خونه. کلیدمو دراورودم و رفتم تو. خونه ساکت بود.

-زین؟بر؟

رفتم سمت اتاق اتاقی که اخرین بار زین و بر رو اونجا دیده بودم. رفتم داخل. زین... اونجا رو زمین بود.

-زین...

دویدم سمتش. غرق خون بود. یهو یه قطره از بالا ریخت رو صورتم. سرمو اروم بردم بالا.
بر اونجا بود با دهن خونی.

خب دیگه پارت بعدیش اخریه:| دنیل واقنی مرد بلخره:|
ووت و نظر بدین یکم:"

عال د لاو💕
-MH

HORROR STORYWhere stories live. Discover now