2

580 145 1
                                    

احساس رضایت میکنه، و هیچ پری دریایی پررویی هم نیست که مزاحمش بشه.
یا حداقل، اینطوری فکر میکنه.

"اون چیه؟" همون سایرن نام‌برده، افکارش رو بهم میزنه. یونگی نگاهش رو پایین، به سمت جایی که سایرن روی آب شناوره، میبره. سایرن این بار کمتر پررو و بیشتر- ناراحت؟ به نظر میاد. یونگی به یاد میاره که سرش داد کشیده و از درون ناراحت میشه. اون هیچوقت سر کسی داد نمیزنه.
"ببخشید سرت داد زدم،" یونگی آروم میگه.
سایرن شونه هاش رو بالا میندازه، "اشکال نداره."
"و این یه سیبه،" یونگی میگه و سیب رو جلو میبره تا سایرن بهتر ببینتش. " میخوای؟"
سایرن گیج بهش زل میزنه و بعد با حرکت سرش تایید میکنه. حتی وقتی یونگی سیب رو میندازه و میبینه که سایرن با یک دستش، میگیرتش، هم نامطمئن به نظر میاد. مرد مو آبی به جای گاز روی سیب نگاه میکنه و انگشت هاش رو روش میکشه. "آدما اینو میخورن؟" میپرسه و زبون صورتیش رو بیرون میاره تا لیسش بزنه. یونگی میخنده.
"فقط اینو نمیخوریم،" به سایرن توضیح میده. "گازش بزن،" بهش آموزش میده. سایرن ابروهاش رو بالا میبره و دهنش رو باز میکنه، دندون های نیش تیزی همونطور که سیب رو گاز میزنه، ظاهر میشن. بدون اینکه تلاشی بکنه، تکه بزرگی میکَنه و میجوه، قیافه‌ش هنوز هم نامطمئنه.
"این-" سایرن شروع به حرف زدن میکنه ولی بیخیال اون جمله‌ش میشه. "نمیدونم،"
یونگی تک خنده‌ای میکنه، سایرن رو تماشا میکنه که سیب رو میجوه و به این فکر میکنه که اون سیب قراره زندگیش رو تغییر بده یا نه. "شاید این، مایه بیداریت نسبت به غذای انسان ها نباشه،" یونگی نظرش رو اعلام میکنه.

"زیاد بیداری نیست. شاید در حد یه آتیش بازی کوچیک باشه."
"میدونی آتیش بازی چیه؟" یونگی میپرسه و سایرن رو تماشا میکنه که چشم هاش رو میچرخونه.
"اصلا اون چیزای لعنتی رو یادم ننداز. اولا، صدای کوفتیشون خیلی بلنده. وقتی میخوام بخوابم همش صدای بنگ و پاو میدن و من اینجوری ام که، جدا؟ محض رضای فاک، میخوام یه چرت بزنم. قبول دارم که رنگاشون قشنگن، ولی وقتی توی آب لعنتی میوفتن، خیلی وحشتناکه. یکی از چیزای مزخرف تقریبا به تهیونگ شلیک شد،" سایرن تند تند صحبت میکنه.
"تهیونگ کیه؟" یونگی با کنجکاوی میپرسه.
"دوستم،" سایرن بدون علاقه جواب میده. "راستش،" ادامه میده و سیب رو به طرف یونگی، که به زور میگیرتش، پرت میکنه. "اینو نگه دار، میخوام ببینم اون میتونه قورتش بده یا نه،" و با گفتن این، سایرن با پاشیدن آب به اطراف، ناپدید میشه. یونگی سیب رو نگه میداره، نگاهش به سمت اثرات آبی تیره‌ای که روش موندن، کشیده میشه.رنگ‌، مثل آبرنگ یا رگ، پخش میشه. توی ذهنش به خودش یاداوری میکنه که درموردش از سایرن بپرسه. ولی افکارش خیلی زود با شنیدن صدای آشنای سوت، از هم میپاشن. یونگی از لبه کشتی پایین رو نگاه میکنه و این بار نه فقط یکی، بلکه دوتا سایرن میبینه. اون یکی، موهای براق قرمز رنگی داره که شبیه طلا به نظر میان. یونگی نمیتونه دُمش رو ببینه ولی سینه‌ش پهن تر از سایرن اولیه و در عین حال، کوچیکتر به نظر میاد.
"دیگه باید اسمارو یاد بگیرم،" یونگی میگه، "نمیتونم همه این سایرنارو بدون اینکه اسمشونو بدونم، ملاقات کنم."
"نیومده تورو ملاقات کنه، واسه اون اینجاست،" سایرن مو آبی میگه و به سیب اشاره میکنه.
یونگی نگاهی به سیب میندازه و بعد دوباره به سایرن زل میزنه. "اول اسم، سانشاین،"
"اوووه،" سایرن مو قرمز با پوزخند میگه، "واست اسم انتخاب کرده، چیم،" با شونه‌ش به پهلوی سایرن مو آبی ضربه آرومی میزنه و باعث لبخند زدنش میشه. "من تهیونگم، و تو؟"
"یونگی،" دریانورد، مشکوک جواب میده.
مرد مو قرمز "هومـ"ـی میگه و به سایرنی که کنارشه نگاه میکنه.
"اونو بده بهم،" سایرن مو آبی به یونگی دستور میده و مستقیم بهش زل میزنه.
دریانورد سیب رو بالا میندازه و دوباره میگیرتش. "نمیدونم، سانشاین. فکر کنم اگه واقعا دوست بودیم، الان دیگه اسمتو میدونستم."
سانشاین تک خنده‌ای میکنه، " من یه احمق لعنتی نیستم. همه چیز از وقتی که دو طرف اسم همدیگه رو بدونن، شروع میشه. حالا اون چیزو بده بهم،" اصرار میکنه و به سیبی که دست یونگی اشاره میکنه.
یونگی سرش رو تکون میده و آه نمایشی‌ای میکشه، "هرچقدرم که پتال و سانشاین رو دوست داشته باشم، بازم دوست دارم اسم واقعیتو بدونم،"

Seawater Kisses | Yoonmin | Persian TranslationWhere stories live. Discover now