Chapter 16

1.1K 108 8
                                    

"هری بیخیال لطفا؟"من پرسیدم لب پایینمو دادم جلو.

"باشه،دوتا مغازه و من دومیشو انتخاب میکنم"هری گفتو باعث شد بپرم و بغلش کنم.

"عاشقتم"من گفتمو کشیدمش سمت مغازه ای که میخواستم برم.

"بایدم باشی"هری گفتو همرام اومد سمت مغازه با یه کیسه گیلاس دستش.
من به دامنا نگاه کردم و چندتاش چشمو گرفت.

"چرا دامن جدید نیاز داری؟"هری پرسید.

"چون فقط ۵ تا برام باقی مونده روی اونایی که مورد علاقم بودن قهوه ریختم و حالا چندتا جدید میخوام"من گفتمو چنتا برداشتم رفتم سمت بلوزا.

"و بلو-"

"هری من هیچی ندارم بپوشم به لباسای جدید نیاز دارم"

"عزیزم تو یه کمد پر از لباس داری"

"توام داری ولی بازم لباس میخری"

"اره ولی اون فرق داره"

"چطور؟"

"خب من برای وقتایی که بیرون از دفترم لباس میخرم"هری از خودش دفاع کرد.

"خب منم برای سرکار لباس میخرم چون نمیتونم پیرهن مشکی با خالای سفید توی شکرت بپوشم"من جواب دادم.

"اه-"

"دقیقا،حالا اینا رو بگیر من دنبال کفش میگردم" من گفتم و کوه لباسا رو دست هری دادم.

در پایان من سه تا دامن جدید خریدم و ۶ تا بلوز و ۴ جفت کفش.

"خب کجا میخواستی بری؟"من از هری پرسیدم و فوری یه پوزخند روی لباش اومد.

هیچی نگفت.اون دستمو گرفت و منو کشید اون طرف مغازه
.
وقتی دیدم کجا میریم صورتم قرمز شد.

"هری؟"

"بله و این مقصدمونه ،حالا بیا"هری گفتو پوزخند زد و منو کشید توی مغازه ویکتوریا سکرت.

ما توی مغازه قدم زدیم و هری چندتا سا برداشت تا بشون نگاه کنه.
در پایان ما یه ست سفید،نعون،صورتی کمرنگ،قرمز،مشکی،ابی پررنگ،ابی کمرنگ.

"هری،چه فیلمی؟"من از توی اتاق خوابمون هری رو صدا زدم که داشت توی اشپزخونه گیلاسا رو میشست.

"یه چیز خنده دار"هری داد زد.

من لیست فیلما رو بالا پایین کردم و روی فیلم ترسناک ۵ وایسادم.
هری اومد توی اتاق و گیلاسا رو گذاشت روی میز کنار تخت و جین و تیشرتشو دراورد و فقط موند باکسرش.

رفت سمت کمد و یه شلوار راحتی دراورد و سریع پوشیدشون.اون اومد روی تخت و دستاشو دور شونم حلقه کرد و منو کشید نزدیک تر که سرمو بزارم روی سینش.

هری فیلمو پخش کرد و ظرف گیلاسا رو گذاشت روی شکمش که با ملافه نرم و پشمی پوشیده شده بود.

Office (Sequel to Boss) |‌ CompleteWhere stories live. Discover now