Chapter 1

4.1K 275 33
                                    

من اونجا بودم. موزیک داشت توی کل کلاب پخش می شد. مردم داشتن کارای ناپسند (توی متن اصلی دقیقا همین کلمه اومده :"| ) با هم دیگه می کردن یا توی گوشه های تاریک هم دیگه رو می بوسیدن. اونایی که توی زمین رقص بودن، با گیلاس هایی که توی دستشون بود، بهترین حرکت ها رو انجام می دادن. من و الیو روی بار نشسته بودیم و کوکتل می نوشیدیم. فکر کنم پنجمین کوکتل اون شب بود. کل دنیا داشت می چرخید. تقریبا همه چیز کدر بود و من اهمیتی نمی دادم. چرا ؟ چون من هیچ چیزی برای از دست دادن نداشتم... چرا ؟ چون من هر چیزی که برام مهم بود رو از دست داده بودم.

الیو دست من رو کشید و گفت: "بیا بریم توی زمین رقص! "
من بهش اجازه دادم تا من رو از روی صندلیم بلند کنه و بعدش تا وسط زمین رقص تلو تلو خوردیم.

من می تونستم آهنگه رو هر وقت و هر جایی تشخیص بدم. یه ریمیکس از آهنگ مورد علاقم توی زمان دبیرستان "teenage Dirtbag" بود. از وقتی که ریتم آهنگ شروع کرد به تند شدن، ما به خودمون اجازه دادیم تا توی ناشناخته ها شنا کنیم. ( :| ) ما به چیزایی که دور و اطرافمون داشت اتفاق می افتاد، اهمیتی نمی دادیم و فقط به آهنگ، پسرای هات و رقصیدن توجه می کردیم.

بعد از یک ساعت رقصیدن و قر دادن شدید به زور می تونستم روی پاهام بایستم؛ تصمیم گرفتم برم و یه چیزی بنوشم و بعدش برم دستشویی. تا بار تلو تلو خوردم و از یه پسر جذاب خواستم تا برام یه نوشیدنی ای درست کنه.

اون لبخند زد و پرسید: "چی میل دارید؟"

من بالاخره نشستم و گفتم: "نمیدونم، سورپرایزم کن"

اون بی درنگ یه گیلاس برداشت و شروع کرد به قاطی کردن چیز میزا و یه دقیقه بعد یه گیلاس که توش نوشیدنی نارنجی مایل به قرمزی بود، جلوم گذاشت.

متصدی بار روبروی من نشست و مستقیم توی چشمام زل زد و بهم گفت: "بهش میگم بودای سکسی".

اون بامزه بود؛ مو های بلوند تیره ای و ژولیده ای داشت که بیشتر به طیف روشنی از قهوه ای میخورد. لبخند بی نقصی داشت و چشماش رنگ ژرفای اقیانوس بود.
به ارتباط چشمی ام باهاش ادامه دادم؛ یه جرعه نوشیدم و اوه خدای من! عالی بود. مزه اش خطرناک ولی در عین حال شیرین و معرکه بود.

" خوشت اومد؟ "

" عاشقشم."

در حالی که داشت یه حوله رو بر می داشت تا گیلاسی رو تمیز کنه، پرسید:

" اسمت چیه؟ "

"مالوری و اسم تو ؟ "

با لبخندی که هر دختری رو به پاش می انداخت، گفت: "الکس"
ما یه ساعتی باهم بودیم؛ به شدت به دستشویی نیاز داشتم. ما شماره هامون رو رد و بدل کردیم و بعدش رفتم دنبال الیو. رفتم جای قبلیمون و اونجا نبود، بین اونایی که داشتن می رقصیدن هم نبود.

آه، بالاخره تصمیم گرفتم تا برم دستشویی.
حرکت کردن بین آدما سخت بود؛ هر لحظه حس می کردم اونا دارن نزدیک و نزدیک تر میشن تا منو از دستشویی دورتر کنن.
به جایی رسیدم که خیلی شلوغ نبود و نفس عمیقی کشیدم.

در رو باز کردم و دو تا قیافه لعنتی رو باهم دیدم. مو قرمزه روی سینک نشسته بود و مردی که جلوش بود، به من پشت کرده بود و به باز شدن در اهمیتی ندادن. شاید اهمیت می دادن ولی ردش کرده بودن تا...

من بالاخره گفتم: "براتون مهمه؟" مو قرمزه دست کشید و به من نگاه کرد اما مرد همچنان به بوسیدن دختر ادامه داد تا وقتی که دختر هلش داد.
مرد ناگهان ایستاد و به آرومی برگشت. چشماش سه برابر بزرگتر شد.

نفس توی سینه من حبس شد و کل خاطراتم مثل یک تن آجر به تندی به سوی من برگشت.
اون دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه اما قلبش من به تندی از اونجا قرار کرده بودم.
چرا ؟...اون اونجا بود؟

اوه لعنتی نه.

Office (Sequel to Boss) |‌ CompleteWhere stories live. Discover now