Chapter 4

3K 236 48
                                    

من توى درگاه ايستادم و فقط به ديوار هاى ساده سفيد نگاه كردم.اين خيلى عجيب بنظر ميرسه.كاناپه قرمز خونى رنگ با ميز مشكى قهوه جاى قبليشون نيستن.طبقه هاى مشكى با نقشه ها و كاغذ هاى كار پر نشده بودن،اونها حتى اونجا نبودن.خالى...

چه اتفاقى داره ميفته؟

"اون رفت!" يه صدا از پشت سرم گفت. من چرخيدم و نايل رو ديدم. اون واقعاً به دوست خوبه.همينطور بامزه!

"منظورت چيه؟" من پرسيدم.

"خب اون نرفت، اون مجبور شد تا بره. ظاهرا شركت در لبه ورشكستگى بوده و يه سرمايه گذر بزرگ براى همين گرفتتش!"

"پس چيزى كه دارى ميگى اينه كه..."

"ما به رييس جديد داريم!" اون لبخند زد.

از درون من داشتم يه رقص از روى خوشحالى انجام ميدادم چون اون ديگه رئيسم نبود ولى ميترسيدم كه رييس جديدم بدتر باشه.

"شما دو تا اينجا چه غلطى ميكنيد؟" رنگم پريد وقتى صداى پشت سرم رو شنيدم.

از گوشه چشمم ديدم نايل برگشت. اون براى چند ثانيه همونطور موند.

"من گفتم اينجا-"

"ما فقط داشتم دنبال-"

"وسط حرفم نپر!" اون غريد و پوستم مور مور شد.

"و تو، برگرد..." اون توى يه تن ترسناك گفت. من اب دهنم رو قورت دادم، ولى برنگشتم با اينكه گفته بود.

"من تمام روز لعنتى رو وقت ندارم!" اون غريد. همين الان من ارزو ميكنم ، رئيس حرومزاده ى قديميم برگرده...

"مال برگرد.." نايل از گوشه زمزمه كرد. هوفى كشيدم و برگشتم تا با چهره ى شيطانيش مواجه بشم.

"معذرت ميخوام،من داشتم دنبال رييسم ميگشتم. من بيش از اين شما رو اشفته نميكنم!" با تقلبى ترين لبخند ممكن گفتم و زود از اون دوتا گذشتم و به سمت اتاق كارم رفتم.

وقتى كه ميدوييدم،ميتونستم ببينم بقيه دختراى دفتر بهم نگاه كردن.من به سمت اتاق كارم رفتم و سريع در رو قفل كردم. من روى ديوار سر خوردم و سرم رو با دستهام گرفتم

نه،نه،نه،نه...اين نميتونه اتفاق بيفته...

و من نميتونم حالت صورتش رو فراموش كنم. پشيمونى و سوپرايز توى صورتش بود. چرا؟

يك ساعت و نيم بعد،بار ديگه من كارم رو شروع كردم.چون فقط اون اينجا كار ميكنه،به اين معنا نيست كه بايد كار كردن رو متوقف كنم.

من ميدونستم كه بالاخره باهاش روبرو ميشم چون بايد برگه هاى كارى رو بهش بدم.
كاغذ ها از قبل توى يه پايه بزرگ بودن ولى من سعى كردم تا حد ممكن بمونم.

من يه قرار داد ديگه توى پايه گذاشتم و نصف اون روى زمين سر مورد. ناله كردم وشروع كردم به جمع كردنشون.
مرتب دوباره اونها رو توى پايه گذاشتم و برداشتمشون.خب هيچ برگشتى در كار نيست!

Office (Sequel to Boss) |‌ CompleteWhere stories live. Discover now