3.8K 622 39
                                    

كتاب آلبركامو رو تموم كرد. خب اون چيز خاصي متوجه نشده بود ازش. خيلي بده؟
* نقد كتاب بيگانه *

بعد از خوندن ، گوشيشو گذاشت زير بالش.  شاهكار؟ شاهكار زندگي اون چی بود؟ فكر كن جانگكوك فكر كن. به كتابخونش نگاه كرد . خيلي چيز خاصي توش پيدا نكرد. به آهنگاش؟ بله به اون ها هم نگاه كرد ، خيلي چيزي نبود كه اسمشو شاهكار بذاره . به سقف نگاه كرد. شاهكار؟ چرا هيچوقت هيچ جوابي واسه هيچي نداشت؟

چهارشنبه كه شد مثل هفته پيش رفت به پاركي كه پيدا كرده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

چهارشنبه كه شد مثل هفته پيش رفت به پاركي كه پيدا كرده بود. و همونجايي نشست كه دفعه پيش نشسته بود. و جيمين رو هم ديد.

بدون اينكه سلام كنه گفت:" من هيچ شاهكاري تو زندگيم پيدا نكردم ". البته از اینکه سلام نكرد خوشش نیومد. زشت بود. نه؟ " سلام جيمين ". يک دفتر دستش بود كه توش داشت پشت سر هم ستاره ميكشيد .

" سلام جانگكوك. تو يک هفته نميشه شاهكار كل زندگي هجده سالت رو پيدا كني ". اخم كرد . ميدونست كه حدس زده بود كه هجده سالمه ، اما خب درست حدس زده بود.

" خيلي ضايع نيست؟ " لبشو گاز گرفت. جيمين بدون اينكه نگاهش كنه گفت:" چرا بايد ضايع باشه ؟ به هرجهت تو داري سعي ميكني يک شاهكار پيدا كني ، و ضمناً ، شايد يک چيزي الان به نظرت فوق العاده باشه اما سال ديگه اينطور نباشه ، پس خيلي عجله نکن ". جانگکوک سرش رو تكون داد.

جيمين طبق معمول بدون اينكه جانگکوک رو نگاه كنه، پرسيد :" گل دوست داري ؟" کمی  فكر كرد و بعدش جواب داد:" آره ولي موقتي ان

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جيمين طبق معمول بدون اينكه جانگکوک رو نگاه كنه، پرسيد :" گل دوست داري ؟" کمی  فكر كرد و بعدش جواب داد:" آره ولي موقتي ان . زود خراب ميشن . خوشم نمياد اما زيباييشونو و بوي خوبشونو انكار نميكنم. چه فايده ، زود خراب ميشن ". از گوشه چشمش ديد كه جيمين سرشو تكون داد و گفت :" آره ، قبول دارم ".

از توي كيفش چند تا گل شب بو دراورد. اون هارو به جانگکوک داد . قبل از اينكه كاري بكنه اول از همه پرسيد :" بگيرمش ؟" جیمین سرشو تكون داد. جانگکوک لبخند زد و گرفتتشون. خوشگل بودن . رنگي رنگي بودن . بوشون كرد.  تشكر كرد.  با خودش فکر کرد دليلشو بپرسم؟ ولش كن.

جيمين روشو كرد به جانگکوک  و گفت :" ديدي؟ "

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جيمين روشو كرد به جانگکوک  و گفت :" ديدي؟ ". نگاه جانگکوک  هنوز به گل هايي بود كه جیمین بهش داده بود و ازش پرسيد :" چيو؟ "

" تو گفتي گل ها موقتي ان ، ازشون خوشت مياد ولي خوشتم نمياد. اما وقتي من بهت گل دادم نگفتي كه نه نميخوام يا نگفتي زود خراب ميشن ، چون قسمت منفيشو نگاه نكردي ، چون اين يک محبت بود ، يک ارزش . اين كاريه كه محبت با ادم ميكنه ، باعث ميشه پوئَن هاي منفي يك چيز رو ناديده بگيري ، و اين زيباست اين يک شاهكاره ".

جيمين مهلت نداد جانگکوک حرفی بزنه ، از جاش بلند شد و خودشو تكوند و قبل از اينكه بره گفت :" شايد تا الان شاهكار زندگيتو پيدا نكردي چون خودت شاهكار زندگيتي . چون خودتو نشناختي ".  رفت. این دفعه خیلی زودتر رفت.

جانگکوک خشکش زد. چی؟ این حرف ها بی معنیه.

Begin.Where stories live. Discover now