از Harry_Styles : لویی
از Harry_Styles : لویی
از Harry_Styles : لویی؟
از Harry_Styles : لویی لویی لویی لویی لویی
از Harry_Styles : لویی ؟!؟
از Harry_Styles : :( ?
از Louis_Tomlinson : جون ننت خفه شو .
از Harry_Styles : ما باید حرف بزنیم ......شخصی .....فقط خودمون .
از Louis_Tomlinson : نه
از Louis_Tomlinson : ولی باید حرف بزنیم . من تو پارک وود ورس تا شب منتظرتم . لطفا بیا اگه نیای . من میفهمم . فقط فکر میکنم .....بهتره این کار شخصی انجام بشه .
از Harry_Styles : اگه نیای . من میفهمم ، و تورو برای بهتر شدنت ترک میکنم .
از Louis_Tomlinson : باش.
__
هری کنار دریاچه ی پارک نشست ، زیر یه درخت بود ، خورشید داشت غروب میکرد و باسن هری سِر شده بود چون خیلی وقت بود که اونجا بود .
اخم کرد ، واقعا فکر میکرد لویی قراره با اون حرفاش به خودش بیاد . به اطرافش نگاه کرد ، برای بار اخر به اون پارک خالی نگاه کرد . فکر کرد که این اخرشه . لویی دیگه قرار نیست کاری باهاش داشته باشه .
تصمیم گرفت کمی بیشتر منتظر بمونه . مثل اینکه هری جایی برای رفتن نداشت . خورشید کاملا غروب کرده بود وقتی صدای تکون خوردن چمن ها از پشت سر هری شنیده شد ، هری زود به اطرافش نگاه کرد و نتونست کمکی کنه اما لبخند زد .
لویی با چشمای ابیه بزرگش داشت نگاش میکرد ، لب پایینش هنوز با چسب نازک بسته شده بود . اون توی یه شوییشرت طوسی و بزرگتر از خودش بود که به زین تعلق داشت . لویی مضطرب نگاش کرد . " سلام،" هری گفت .
"سلام هری ." لویی گفت .
" تو اومدی ....." هری گفت .
" اره .من-من نمیخواستم بیام " لویی ادامه داد " اما - من . من نمیدونم " بی پروا گفت .
" فهمیدم . اشکال نداره عزیزم ." هری سمت لویی قدم برداشت ، لویی یه قدم به عقب برگشت .
" به من . دست . نزن " لویی داد زد .
"منو اونجوری صدا نزن ، اسم من لوییه ." و سه قدم دور تر از هری رو زمین نشست ، زانوشو جمع کرد و به دریاچه خیره شد ." منو ببخش " هری زمزمه کرد .
" همه چیز از دستم در رفت ." لویی نمیتونست جلو خودشو بگیره پس نرم خندید . هری چیزی نگفت . "و فکر میکنم همش بخاطر دیوونه بازیا و یه کراش احساسی بود . خدایا . من نابود شدم . " لویی سرشو تکون داد . " خیلی خب . که چی؟ پس من تورو از شیش سال پیش دوست داشتم ، منظورم اینه که ، من چقدر میتونم احساساتی باشم. دو سال پیش من سعی کردم تورو به یه قرار ببرم و تو روی منو زمین انداختی، و حتی بعد از اونم تو به زمین انداختنم ادامه دادی ،و من هنوز ازت دست نکشیدم . من تا الان باید نابود میشدم . من باید همونجا تمومش میکردم ، اما نه . من اون اکانت فیک لعنتی رو ساختم . من عاشق تو و بازی کردن با _" لویی یخ زده بود ."با_با تو شده بودم ." اسیب خوردن تموم شد .
YOU ARE READING
Twitter [L.S] persian translation
ספרות חובביםاز @louis_Tomlinson: این آخرهفته پارتی داریم. اگه باحالی برو اگه @Harry_Styles هستی بمون خونه در جواب لویی @Harry_Styles: تو یه عوضی هستی و خودتم میدونی در جواب هری @Louis_Tomlinson : آره یه عوضی که تو بطور انکار ناپذیری میخوایش *complete*