لویی:من یه جوک دارم😃
لویی:هری بیدار شوووو😬
لویی:هرییییی😠😠
لویی:قسم میخورم باحاله🤗
هری:وات د فاز لوی ساعت سه ی نصفه شبه😐
هری:من امروز مدرسه دارم😐
لویی:جمعه؟😑😒
هری:اوه😆
هری:فقط جوکتو بگو بعد من برم بخوابم😐😐
لویی:اون لکه ی آبی که رو دیواره چیه؟🙃
هری:نمیدونم😐
لویی:یه مورچه با شلوار لی😂😂
لویی:بگو هاهاهاها😂😂
لویی:یه مورچه با شلوار لی😂😂
لویی:هاهاهاها😂😂
هری:انقدر باحال بود که یادم رفت بخندم😐
لویی:آروم باش دختر کسی نوک سینه هاتو نکنده😜.(وات؟)
هری:خب پس قراره از این ب بعد راحت تر حرف بزنیم؟ینی منظورم اینه ک..😅
لویی:اوهوم من شروعش کردم😁
هری:باشه.من دارم میرم بخوابم😩
لویی:نه بمون😢
هری:برای چی میگی؟🤔
هری:خسته نیستی؟🤔
لویی:نمی تونم بخوابم😢😢
لویی:کابوس دیدم😢
هری:میخوای دربارش حرف بزنی؟🙃☺
لویی:نه من خوبم.مرسی که پرسیدی🙂🙂🙂
هری:ولی الان باید بری بخوابی بیبی😊
لویی:باشه.فقط...دیگه نمیخوام کابوس ببینم😔
هری:نمی بینی🙂
هری:قول میدم🙃
هری:شب بخیر بوبر💤
لویی:بوبر؟🤔
هری:آره🙃☺
لویی: ☺☺
هری:های
لویی:اوپس
-----
حوصلم سر رفت گفتم یه قسمت دیگه آپ کنم.
عاقا راضی هستید از فن فیک؟
ESTÁS LEYENDO
Unknown number(persian translation)*Completed*
Fanficشماره ی ناشناس: دوستت دارم. هری:باشه. شماره ی ناشناس:عزیزم فکر کردم تو هم دوستم داری. هری:باشه منم دوست دارم عجیب غریب. شماره ی ناشناس:وات د فاز نایل این بازی رو بس کن هری:تو کی هستی؟ شماره ی ناشناس: وایسا ببینم..تو کی هستی؟ هری:من هریم و تو؟ شماره...