ویو ته
یه جورایی هکر خوشگذرونم!؟
راستش رو بخواید، از اینکه ببینم چی پشت این سیستمهای لعنتی قایم شده، بدجوری لذت میبرم. انگار که یه دنیای مخفی رو کشف میکنم. دوربین مداربسته؟ چراغ قرمز؟ حتی گوشی استاد سمج کامپیوترمون که هی میخواست یه مشت فرمول رو به خورد ما بده؟ همهشون برای من یه چالش بودن، یه بازی جذاب. جیمین، رفیق شفیقم، هم همیشه پای ثابت این شیطنتها بوده. راستش، بدون اون یه کم حوصلهسر بر میشد.
البته، این بازیهای شبانهام یه جورایی توجهها رو جلب کرده بود. هم پلیسهای کره که دمبال یه نخ میگشتن تا منو گیر بندازن، هم یه نفر دیگه که اسمش رو فقط تو حرفهای یواشکی و با ترس میشنیدم: جئون جونگکوک. میگفتن بزرگترین رئیس مافیای بندر اون لعنتیه. خدای قاچاق و اسلحه. یه نفر که اسمش رو میشنوی، پوستت تیر میکشه.
که البته این اطلاعات و به لطف جیمین به دست آورده بودم
ولی خب، من که از کسی ترسی نداشتم. اون شب هم طبق معمول، ولو شده بودم رو صندلی کامپیوترم. اتاقم که دیگه شده بود پاتوقم، پر از مانیتور و سیم و این جور چیزا. نور آبی مانیتور افتاده بود رو صورتم و یه لبخند شیطنتآمیز رو لبم بود. داشتم سعی میکردم رد شم از سیستم امنیتی یه شرکت بزرگ. اسمش “لاتو” بود. ادعا میکردن مواد غذایی تولید میکنن. ولی من که احمق نبودم! یه چیزی اینجا بو میداد. یه چیزی خیلی ناجور.
“ببینم، تو چی داری قایم میکنی، جناب جونگکوک؟” زیر لب غرولند کردم و انگشتام رو کیبورد رو شخم میزدن. یهو یه پنجرهی جدید باز شد. پر از اطلاعاتی که اصلا به مواد غذایی نمیخورد! نقشهها، لیست حمل و نقل، کلی اسم و آدرس که بوی مواد مخدر و اسلحه میداد.
“یا خدا! این یارو رسماً مافیای بزرگه!” چشمهام گرد شده بود و داشتم سعی میکردم یه نگاه دقیقتر بندازم که یهو یه آلارم امنیتی رو صفحه جرینگ کرد: “دسترسی غیرمجاز شناسایی شد. سیستم در حال قفل شدن.”
“ای وای! گند زدم!”
سریع سعی کردم همهچی رو پاک کنم، ولی انگار دیگه دیر شده بود. همون موقع، صدای زنگ در خونهام بلند شد. صدای زنگ در، نصف شب! قلبم داشت میزد بیرون. کی میتونست باشه؟ جیمین کلید داشت. مامانم هم که هنوز خونه نبود. نکنه… پلیس بود؟ یا بدتر از اون؟
صدای زنگ در، بلندتر و بلندتر میشد. هر زنگ، یه پتک بود که روی اعصابم فرود میاومد. لعنتی! همین الان یه پروندهی خلافکاری جونگکوک رو رو کردم، تازه اگه پلیس بفهمه کی بودم که کل سیستمشونو بهم ریختم که دیگه هیچی! نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خونسرد باشم. شاید یه همسایه باشه که کارش داره؟ ولی کی نصف شب در همسایه رو اینجوری به صدا در میاره؟
با احتیاط رفتم سمت در. از چشمی نگاه کردم. بیرون یه نفر ایستاده بود. لباس مشکی پوشیده بود و صورتش تو سایه بود، ولی یه چیزی تو حالت ایستادنش، یه ابهتی داشت که مو به تنم سیخ کرد. این یارو، شبیه پلیسها نبود. این قیافهاش، این ایستادنش… انگار یه گرگ گرسنه بود که اومده بود سراغم.
YOU ARE READING
Little Hacker (kokoy)
Actionماجرا از جایی شروع میشه که تهیونگ برای سرگرمی ،دوربینای مداربسته ، چراغ های راهنمایی و حتی گاهی گوشی استاد هاشو هک میکنه ، که البته این موضوع علاوه بر جلب کردن توجه پلیس ها بلکه باعث جلب توجه جئون جونگکوک رئیس بندر هم میشه! نویسنده:دونا ژانر:اکشن ،...
