06. Pandora Codes

19 8 0
                                        

- ...خب، اگر تکنولوژی­‌ای که ما ازش استفاده می­‌کنیم انقدر پیشرفته­‌ست و خفن‌تر از چیزیه که مردم تو قرن 21 داشتن، پس چرا الآن یه ویروس فسقلی اینطور همه چیز رو به هم ریخته و هکرهای کمپانی اینجوری برای نابودیش به بن‌بست خوردن؟

تهیونگ سؤالِ به احتمال هزارمش رو درست بعد از گرفتن جواب نهصد و نود و نهمین سؤالش از سوکجین پرسید. جادوگر بزرگ‌تر بدون خجالت آه غلیظ و خسته‌ای کشید و شقیقه­‌هاش رو مالید. کم­‌کم داشت در دل آرزو می­‌کرد که کاش گلیچ قبلی گرفته­‌بودش و مغزش می­‌ترکید؛ احتمالاً نمی­‌تونست دردناک­‌تر از سوراخ شدن جمجمه­‌ش با سؤالات ظاهراً بی­‌پایان اون رنجر بیش از حد کنجکاو باشه.

احساس می­‌کرد داره حس و حال فرانکشتاینی رو که کلی میخ تو سرش فرو رفته­‌بود درک می­‌کنه!

وقتی سوکجین همونجا کف زمین نشست، بقیه هم از حرکت ایستادن. نگاه­‌های گیجشون با اشارۀ مرد برای نشستن جواب داده­‌شد و اون­‌ها هم بی­‌خیال نسبت به خاکی شدن لباس­‌هاشون، وسط بیابان جا گرفتن تا نفسی تازه کنن. از اونجایی که چشم­‌های کنجکاو و منتظر تهیونگ مستقیم به صورت سوکجین زل زده­‌بودن، مرد نتونست نادیده­‌ش بگیره. به امید اینکه اون آخرین سؤال پسر باشه، جواب داد:

- به قیافه­‌ت نمی­‌خوره اهل کتاب­‌های قدیمی باشی. ولی توی کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» یه دیالوگ هست که یه جورهایی جواب این سؤالت رو می­‌ده: باید با تمام توانت بدوی تا همونجایی که هستی بمونی.

فکر می­‌کرد اون جمله ذهن تهیونگ رو برای چند دقیقه هم که شده درگیر خودش کنه و دیگه چیزی نگه. اما اشتباه می­‌کرد:

- اسمش رو تا حالا نشنیدم... کتاب مال زمان شماست، هیونگ؟

- برداشتت از «قدیمی» سن و سال منه؟

سوکجین با چشم­‌هایی سرخ که ممکن بود ازشون لیزر شلیک شه پرسید. نامجون که می­‌دونست برادرش چقدر روی سنش حساسه، با لبخندی که سعی در جمع کردنش داشت زانوی سوکجین رو فشرد تا بی­‌خیال ریختن خون رنجر بیچاره شه:

- خب، اون جمله معنیش چیه، هیونگ؟

سوکجین با آه موهاش رو از صورتش عقب روند. چتری­‌های خرماییش به لطف ظاهری که بازی برای کارکترش ساخته­‌بود بالا نمی­‌موندن و مدام توی پیشونی و جلوی چشم­‌هاش می­‌ریختن. اگر تهیونگ دو دقیقه زبان به دهن می­‌گرفت، شاید می‌تونست برای مدتی باندانای اون پسر رو ازش قرض بگیره تا لاأقل بتونه درست دور و برش رو ببینه.

- منظورش اینه که همۀ موجودات همزمان با هم و به یک نسبت پیشرفت می­‌کنن. اگر با تمام قوا به جلو حرکت کنی، بقیه هم همین کار رو می­‌کنن و درنهایت، مثل این می‌مونه که همه نسبت به هم در همون جایگاه قبلیشون موندن. بهش می­‌گن «قانون ملکۀ سرخ» چون اون دیالوگ مال یه کارکتر به همین اسمه.

LEVEL UP; ERROR!Where stories live. Discover now