part 7

58 18 29
                                    

سمت مین هو قدم برداشت و بدون اینکه اجازه فکر کردن به مین هو رو بده سریع لبای پاستیلیش رو روی لبای بی جون مینهو گذاشت و نالید: این خیلی خوبه همه فکر میکنن دیونه شدم ولی من یه دوست پسر خوشتیپ دارم..

دوست پسر؟!!!

در حالی که سعی داشت بی خیال کیوت حرف زدن جیسونگ بشه و روی لباش تمرکز کنه جیسونگ بیشتر نزدیکش شد. جوری که انگار واقعا جسمی داشت. ما بین تمام احساسات عجیبش بدنش ناگهان درد عجیبی گرفت و تمام وجودش نابود شد.

چشمای جیسونگ از ترس باز شد و چیزی رو نمی‌دید مین هو نبود...

از ترس هینی زیر لب کشید و از قفسه ها دور شد با ترس سمت قفسه های پشت سرش کشیده شد و بهشون برخورد کرد. مینهو نبود دقیقا وسط بیان احساساتش اون غیب شده بود. آروم زیر لب اسم موردعلاقش رو صدا زد: مین هو...لی مین هو.. کجایی میشه بیای باشه دیگه نمیبوسمت

به طور عجیبی با اشک هایی که از چشمای تیله ایش بیرون میومد اسم مینهو رو صدا میزد ولی خبری نبود. اون نمیومد.

دختری سمتش رفت و از روی زمین بلندش کرد و کمکش کرد روی صندلی ها بشینه در حالی که جیسونگ بی قراری میکرد و دختر جوان دلیلش رو خوب نمیدونست.

نمیدونست دقیقا چه جوری به ویلا رسیده بود با دو سمت اتاق پیانو رفت و دنبالش گشت. آروم صداش کرد: مینهو.. اینجایی؟ داری پیانو میزنی؟

سمت پیانو رفت و سعی کرد نت هایی که روز اول زده بود رو به یاد بیاره آروم شروع کرد به نواختن. ولی باز خبری نبود. ناگهان قلبش فشرده شد... بدنش سرد شد... چشماش خشک شد و لبای خوش فرمش لرزید... یک بار توسط عمرش سعی داشت یکی رو درک کنه دوستش داشته باشه با اینکه اون فرد جسمی نداشت سعی کرد حالشو خوب کنه. ولی اون فرد دقیقا وقتی که سعی داشت روز خوبی رو باهاش بسازه ناپدید شده بود اون نبود حتی توی اتاق پیانو هم نبود.

.
.
.
فردای اون روز با درد شدیدی بلند شد. روی نیمکت کوچیک پیانو خوابیده بود و بدنش خشک شده بود. به اطراف نگاه کرد بازم خبری از مینهو نبود. کلافه بلند شد و پنجره ها رو باز کرد و به آسمون آبی بیرون نگاه کرد. آروم زیر لب گفت: گاهی به سرم میزنه مثل روز اولمون جونمو به خطر بندازم تا تو رو ببینم ولی نمی‌دونم چرا حس میکنم دیگه برنمی‌گردی مینهو ولی مگه این مهمه؟ مگه مهمه زندگی بدون عشق؟ مثل یه مرده ی متحرک!

آروم پنجره رو بست و سمت در اتاق رفت و بازش کرد پله های چوبی رو پایین اومد و خودشون به پذیرایی رسوند. روی مبل بی‌حال افتاد و به سقف اتاق خیره شد باید چیکار میکرد؟ این بود پایان حس بینشون؟ باید صبر میکرد براش؟ یا نه باید بیخیالش میشد. باورش نمیشد فقط بخاطر یه بوسه ولش کرده بود.

.
.
.
روز ها پی در پی می‌گذشت و خبری از مینهو نبود. دانشگاه خونه کار و هیچی به هیچی سکوت خونه عذاب آور بود و دیگه توان ادامه نداشت ولی مگه میتونست چیکار کنه؟ با خودش تکرار میکرد یعنی همینجوری تموم شده بود؟ همینجوری رفت؟

بی مقدمه در حالی که معده اش از گشنگی شدید دیونش میکرد سمت اتاق پیانو رفت بدنش می‌لرزید و ضعف کرده بود. ولی توجهی بهش نکرد و خیلی بی‌حال خودشو به طبقه‌ی مد نظرش رسوند. در چوبی رو باز کرد و وارد شد چراغ رو زد به پیانو نگاه کرد.‌ در حالی که نوک انگشتای ظریفش رو روش میکشید سمت پنجره بزرگ اتاق رفت و آروم بازش کرد به بیرون از اتاق نگاه کرد. ساعت ۲ بامداد بود.

چشماشو آروم چرخوند و جسم فرد غریبه ای رو اطراف ویلا دید. مردی قد بلند و کشیده با کت چرم براقی که از این فاصله هم دیده میشد با یه ون مشکی بلند. آروم در ویلا رو باز کرد و وارد شد. جیسونگ با دقت به مرد غریبه نگاه کرد ون وارد خونه شد و خیلی شیک سمت ویلا قدم برمیداشت در حالی که این ویلا برای جیسونگ بود. یعنی اون مرد دزد بود؟

مرد سمت زیر زمین خونه رفت و درش رو باز کرد اولین بار بود در اون زمین رو باز شده میدید. تمام مدت قایمکی به اون ماشین نگاه میکرد. اون مرد دقیقا توی انبار خونش چیکار داشت؟ طولی نکشید که در انبار باز شد و مرد چند نفر رو با اشاره دستش صدا زد. در ون باز شد و چند مرد با کت و شلوار مشکی و جسه های درشت بیرون اومدن و البته...
با یه تخت بیمارستان. سریع سمت انبار رفتن و داخل شدم. طولی نکشید که با یه جسم بی جون که نمیشد چهرش رو‌شناخت سمت ون حرکت کردن. در حالی که جیسونگ سرگرم دید زدن قایمکی اون افراد مشکوک بود و حتی جرعت نداشت سمتشون بره، مرد قد بلند سمت پنجره اتاق وایساد دستی لای موهای بلند و مشکیش کشید و به پنجره نگاه کرد و توی چشمای جیسونگ از همون فاصله خیره شد. کارت سفید رنگی رو از جیب کتش بیرون کشید و به جیسونگ از همون فاصله نشون داد و روی زمین انداخت که جیسونگ بعدا برش داره و سمت ون مشکی قدم برداشت و سوار شد و از حیاط خونه بیرون زد.

اون کی بود؟!

ادامه دارد...




سلاما قرار بود آپ نکنم چون فکر میکردم امکان داره فکر کنید کارم ضعیف شده ولی خب چون بازخوردا هر چند کم ولی خوب بود پس برای همون تعداد محدود هم آپ میکنم توقعی ندارم بابتش فقط برای این مینی فیک یا مولتی شات ریز خوشحالم😌✨

Ghost PianoWhere stories live. Discover now