part 4

133 34 38
                                    

بدن ظریفشو تکون داد نور خورشید چشماشو وادار به بستن میکرد ولی درد مثانش امونشو بریده بود. سریع صاف نشست و چشماشو به سختی باز کرد روی کاناپه خوابیده بود تی وی روشن بود و روی پایان فیلم مونده بود. کنترل رو برداشت و خاموشش کرد. سمت سرویس بهداشتی رفت و درش رو باز کرد و خودشو به توالت رسوند شلوارشو کامل در آورد و نشست در حالی که خمیازه میکشید. صدایی عجیب شنید. سرشو بالا گرفت و به اطراف نگاه کرد خبری نبود انگار چیزی روی زمین افتاده بود سرشو کج کرد و به روشویی نگاه کرد درست دیده بود.

خمیر دندون روی زمین افتاده بود. نوچی زیر لب گفت و توجهی نکرد.

_هوف چیزی نیست..
کارش که تموم شد سمت دوش حموم رفت و بدنشو زیرش قرار داد و تیشرتش رو در حالی که خیس شده بود در آورد و گوشه ای انداخت. دروغ چرا بشدت شلخته بود. بدنشو شست و با حوله ای که دور کمرش پیچونده بود بیرون اومد و زیر لب آهنگ میخوند.

سمت روشویی رفت و به اینه نگاه کرد.... چند پلک زد و چند قدم عقب رفت و توپید: قرار نبود بترسونیم

مین هو از داخل اینه بیرون اومد و نیشخندی زد کنار پسر ایستاد و گفت: یه لحظه حس کردم انسانم

_و من و لخت دید زدی درسته؟

_به من چه تو اومدی تو

موهای بلندشو شونه کرد و در حالی که نرم کننده رو روی پوستش میزد با مینهو که به دیوار تکیه داده بود و به پسر جون نگاه میکرد حرف میزد. دروغ چرا ترسیده بود چهره ی دردناک مینهو تویه اینه در حالی که اصلا حواسش نبود که دیشب رو با یه روح گذرونده بود کمی براش وحشتناک بود.

ادامه داد: داداش شاشم گرفته بود خونمه اومدم تخلیه کنم نگو که وقتی تو حمومم دیدم میزنی

مین هو خندید و گفت: هی من یه روحم نه یه انسان هی میگی دیدم میزنی

جیسونگ برگشت و با لپای آویزون گفت: یاااااا هر چیییی من... من خجالت میکشم

مین هو به صورت پسر نگاه کرد تا به حال توجه نکرده بود این پسر زیادی کیوت و خواستنی بود.‌ گاها چشمای کهکشانی مشکیش توجهشو جلب میکرد ولی سریع بیخیال دید زدن پسر جوان میشد ولی حالا چی؟ اون باهاش ارتباط برقرار کرده بود جیسونگ تنها انسانی بود که میدیدتش، جیسونگ خاص بود‌‌. حتی پیانو نواختنش هم زیبا و خاص بود. نگاهشو بیشتر چرخوند و به لپای گرد پسر جوان نگاه کرد. بشدت نرم و گاز گرفتنی بود.

دروغ چرا میخواست انسان باشه دوست داشت اون بدن ظریف و به آغوش بکشه و لپای نرمش و غرق بوسه کنه. هر چند در حال حاضر متوجه قصدش نبود، متوجه حسش یا وایب خاصی که از جیسونگ می‌گرفت. با خودش می‌گفت من یه روحم که استریت بوده و همین اون فقط کیوته همین یه پسرم می‌تونه کیوت باشه نه؟

از کنار پسر بیخیال رد شد و غیب شد.

جیسونگ زیر لب غر زد: دیونست ولی دستش!؟ خوب شده بود؟ یادمه انحراف داشت...

توجهی نکرد و بعد از تموم کرد روتین پوستیش و خشک کردن موهاش بیرون اومد و سمت اتاقش رفت تا لباساشو بپوشه. به اطراف نگاه کرد تا اون روح جذاب نباشه.

وقتی مطمعن شد که نیست حولشو برداشت و سمت کمدش رفت و یه دست لباس برداشت تا خواست بپوشه مینهو ظاهر شد و شروع کرد به حرف زدن: تو گرایشت چیه؟

جیسونگ دو متر پرید هوا و توپید: یاااااا یه در بزن لطفااااا

مین هو به بدن بی نقص جیسونگ نگاه کرد و تو خماری گفت: من یه روحم...

بدن سفیدش صاف و زیبا ترقوه های برجستش یا سینه های خوش فرمش نیپل صورتی و خوش حالتش... کمر باریکش به شدت عجیب و خاص بود یادش نمیاد حتی پسری رو دیده باشه که کمری به این باریکی داشته باشه... فرم پاهاش.. رونای تو پرش و باسن گردش و... عضو بدون مو!؟؟

جیسونگ توپید: یااااا به کجا نگاه می‌کنی؟

مین هو سریع غیب شد و دقیقا پشت در اتاق ظاهر شد... اون پسر..دیونه کننده بود.

پلک محکمی زد و حس کرد جز جز روحش جون گرفته.‌ با وجود اینکه قلبی نداشت ولی اون حس خاص رو داشت و با وجود جیسونگ تجربش میکرد و این براش عجیب بود تو این مدتی که روح بود هیچ وقت این احساس رو نداشت. درسته اون یه روح بود همین، ولی روحه که به انسان ها قدرت اختیار میده اونا رو احساسی و شجاع می‌کنه و مینهو روحش رو داشت. ولی چه فایده اون جسمی که میخواست نبود.. شاید!

طولی نکشید تا جیسونگ از اتاقش بیرون اومد و به اطراف نگاه کرد تا مین هو رو‌ پیدا کنه وقتی اثری از مینهو پیدا نکرد سمت پله ها رفت تا به پیانو برسه. صدای نامنظم نواختن پیانو به گوشش رسید... مین هو بود!؟

وقتی وارد شد مین هو گوشه ای ایستاده بود و با کسی که حتی چشم بیناش رو نداشت حرف میزد: این درست نیست باید درست لمسش کنی

متعجب به پیانو نگاه کرد کسی رو پشتش نمی‌دید ترسید و بدنش خشک شد آروم نالید: مین...هو..

مینهو بهش نگاه کرد. صداهای نامنظم پیانو متوقف شد و جیسونگ خشک شده به پیانو نگاه کرد...

تصور اینکه به جز مینهو روح‌های دیگه ایم تو‌این اتاق باشن دیونش میکرد.

مین هو سمتش رفت و گفت: چیزی نیست دوستمه

_دوست؟
مین هو تایید کرد و گفت: اوهوم یه روح سرگردون اون میگه جسمش چند روزیه نفس می‌کشه ولی چون تصادف کرده گم شده و احتمال زیاد چیزی به مرگش نمونده

_چی؟ چرا زودتر بهم نگفتی یادش میاد دقیقا کجا تصادف کرده؟

مین هو برگشت سمت پیانو گفت: یادته؟

سری تکون داد و سمت جیسونگ برگشت و آدرس دقیق رو داد.








فکر کنم این مینی فیک زیاد قرار نیست دیده بشه ولی من دوست دارمش پس میزارمش حتی برای دیوار فکر میکنم بلاخره یه سری طرفدار کوچولو می‌تونه داشته باشه. این بهم حس آرامش میده رابطشون و کلا حتی اون خونه با تمام ارواحش😌

Ghost PianoWhere stories live. Discover now