part 6

84 19 27
                                    

کل روز جیسونگ غر میزد و مینهو بدون اینکه خودشو نشون بده به حرفای پسر کوچکتر گوش میداد. اره اون موفق شده بود دیگه براش مهم نبود چی میشد.

جیسونگ داد زد: یاااا می‌شنوی چی میگم چرا اونجوری کردی؟ لعنتی داشت به جاهای خوب می‌رسید...

کلافه هوفی کشید و سمت آشپزخونه رفت تا کل وسایل و تمیز کنه و مینهو توپید: اون حتی بلد نبود یه کیک درست کنه..

جیسونگ سریع سمت صدا برگشت ولی مینهو سریعتر غیب شد و نزاشت جیسونگ به چهره ی خوشحالش نگاه کنه هر چند درد خواستی رو توی سینش حس میکرد چون افکارش پر بود از اون بوسه ها.

جیسونگ غرید: اره بلد نبود خب که چی؟ مگه تو بلدی؟

مین هو خندید و گفت: کیک؟ آشپزی من خیلی معروف بود ویدیو های یوتیوبم میلیونی ویو میخورد بعد میگی کیک؟

چشمای جیسونگ گرد شد و گفت: جدی؟

_اهوم..

جیسونگ چیزی نگفت و سر تکون داد و مواد ریخت و پاش شده رو به کل، توی سطل اشغال ریخت.

این بار آروم گفت: مینهو کاری ندارم فقط این سوالم و جواب بده چرا اونجوری کردی؟ چرا ترسوندیش؟

مین هو سکوت کرد واقعا چرا؟ تمام حسش رو بدون توجه به نتایجش گفت: دوست نداشتم با کس دیگه ای ببینمت... حس خوبی نداشتم... سر همین مانعش شدم.. جوری که میبوسیدت رو دوست نداشتم... نمی‌دونم چمه

جیسونگ متعجب به صدای مینهو گوش میکرد داشت چی میگفت اون... دوستش داشت؟ این عشق بود!؟

مطمعن بود این حس رو درک کرده بود. ولی اون یه روح بود همین... باید چیکار میکرد؟

_میدونی اسم این حس چیه؟

_نه تا به حال حسش نکرده بودم

_بهش میگن علاقه... تو به طور ویژه ای به یکی علاقه داری جوری که میخوای جای اون پسر، تو من و ببوسی، درسته؟

مین هو بدون اراده ای ظاهر شد و به جیسونگ نگاه کرد. بدنش درد عجیبی گرفت و روی زانوهاش افتاد و غرید. صدای عجیبش کل ویلا رو گرفت و جیسونگ ترسیده سمتش رفت و به آغوش کشیدش. بدنش عجیب بود درد شدیدی اطراف قفسه سینش بود و نمیتونست این درد و تحمل کنه تا وقتی که جیسونگ بدنش رو آروم به آغوش کشید با اینکه اون فقط یه روح بود و ولی بدن پر از دردش رو بوسید.

جلوی چشمای هر دوشون تغییر معنا پیدا کرد. حالا جیسونگ میدونست چرا مینهو بدنش بهبود پیدا کرده حالا میدونست این حس عجیب چیه. اون تجربش میکرد البته کمی دیرتر از مینهو.

بدنش لرزید و اشک توی چشماش پر شد. باید خوشحال میبود؟!

بدن مین هو به کل بهبود پیدا کرده بود و چهرش کامل شده بود حالا میفهمید چرا این پسر به زیبایی منحصر به فردش معروف بود. حالا تمامش رو درک میکرد. اون فوق العاده بود چشمای گربه ای و کشیدش مژه های بلندش. ابروهای خوش تراشش موهای به نسبت بلندش که روی پیشونیش ریخته بود. بینی قلمی و لبای خوش فرمش.... اون لب ها به طور عجیبی بوسیدنی بود.

Ghost PianoNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ