part 14

23 3 8
                                    

توی اتاقش مشغول چک کردن طرح های نهایی محصولات جدید شرکت بود و هر طرحی که به نظرش جذاب نبود از بقیه جدا میکرد منشی با استرس در حالی که از ترس رئیس ترسناکش کنارش ایستاده بود با انگشتاش ور میرفت و چشماش بین کریس و کیونگسویی که روی صندلی رو بروی میز کریس نشسته بود و با گوشیش ور میرفت در رفت و آمد بود.
سکوت اتاق توسط رئیس بد اخلاق امروز شکسته شد. و با داد گفت:
_ اون طراحای لعنتی فکر کردن دارن برای بچه نقاشی میکشن و محکم کارتابل اداری رو بست و به سینه منشی کنار دستش کوبید و بلند تر داد زد _ برو بیرون و این آشغالا رو هم بندازشون دور امروز تا به من طرحای درست و حسابی تحویل ندادن هیچ کس حق خونه رفتن نداره.
منشی که از داد کریس چشماشو بسته بود با صدای لرزون جواب داد: چشم رئیس و به سرعت از اتاق خارج شد و تقریبا با شدت درو بست کیونگسو که با داد کریس به خودش اومده بود بعد بسته شدن در اهی کشید و از جاش بلند شد چای بابونه رو از کمد مخصوص در آورد وبعد جوش آمدن آب برای کریس چای ریخت و روی میزش گذاشت. کریس که سرش رو به کمک دستاش پوشونده بود با صدای کیونگ که گفت: میخوای به سهون یا لی زنگ بزنم؟ سر بلند کرد و گفت نمیخواد فقط بزار تنها باشم.
کیونگ که میدونست برادرش از چند جهت تحت فشاره علی رغم میل باطنیش سری تکون داد و از اتاق خارج شد و روی صندلی انتظار نشست.
کریس بعد از اینکه مطمئن شد کسی توی اتاقش نیست گوشیشو جیبش درآورد و مشغول شماره گیری شد.
با صدای مرد پشت خط از روی صندلی بلند شد و همزمان که سمت پنجره قدی اتاقش میرفت گفت: باید ببینمت.
بعد مکث کوتاهی ادامه داد: امشب ساعت ۱۰ شب بیا بار همیشگی.
با باشه مرد پشت خط تلفن رو قطع کرد. نفس عمیقی کشید و پشت میزش نشست بعد نوشیدن چای سرش رو روی میز گذاشت و ناخواسته با سرعت نور خوابش برد.
پشت در بسته اتاق کیونگ روی صندلی نشسته و مشغول شماره گیری جونگین بود که صدای زنگ موبایلش رو از پشت سرش شنید برگشت و سهون و جونگین رو که از آسانسور خارج میشدن دید درحالی که جونگین سعی داشت دکمه تماس رو بزنه کیونگ تماس رو قطع کرد و به طرف دو مرد بلندتر رفت.
سهون پیشدستی کرد :های هیونگ.
کیونگ در جوابش سری تکون داد : اومدی و رو به جونگین گفت: حواست به همه چیز باشه من باید برم پایین.جونگین بله ای گفت و با سهون به اتاقش رفتن.
با صدای آسانسور که اعلام میکرد طبقه همکفه سرشو بلند کرد و از آسانسور خارج شد نزدیک پیشخوان اطلاعات چند مرد ایستاده بودن و با چشمای تیزبینشون دنبال چیزی میگشتن کیونگ قبل نزدیک شدن به اونها چهره و اطلاعات شخصی شونو تو ذهنش مرور کرد هر ده نفر حضور داشتن کیونگ سو به ده مرد رسید.
_ خوش اومدید من دو کیونگسو هستم سرپرست شما لطفا همگی به خط شید تا وظایفتونو بگم.
همگی منتظر بودن تا سرپرستی که اونهارو انتخاب کرده بود و الان روبروشون رژه میرفت حرفاشو شروع کنه. کیونگ ایستاد
_ همون طور که میدونید هدف محافظت ۲۴ ساعته از یه خانواده س تا موقعی که دیگه نیازی به محافظت ۲۴ ساعته نباشه شما تحت نظر سی کی گروپ استخدام شدید و باید بدونید که مثل کارمندای اینجا به بهترین نحو بهتون رسیدگی میشه اما در عوض موقع کار باید از بیشترین نیروی خودتون استفاده کنید و به بهترین نحو از هدفتون محافظت کنید اول از همه باید بگم که به صورت شیفتی کار میکنید هر ۱۲ ساعت شیفتتون عوض میشه وقتی که بیکارید خونه میمونید و از خونه مراقبت میکنید میتونید استراحت کنید اما همیشه آماده هر اتفاقی باشید.
به دو زن که کنار هم ایستاده بودن اشاره کرد _ شما دونفر هدفتون دختر خانواده سی کی گروپه به دو نفر بعدی اشاره  کرد _ و شما رئیس اوه
به این ترتیب وظیفه هر ده نفر مشخص شد بادیگارد هایی که باید میموندن سر شیفت موندن و بقیه به خونه رفتن کیونگ به همراه دو بادیگارد به طبقه دهم رسید رو به مرد بلند تر گفت: تو با من بیا و به سمت اتاق کریس رفت تقه ای به در زد و درو باز کرد کریس انگار خواب بود چاره ای نداشت جز اینکه بیدارش کنه صدایی با گلوش تولید کرد تا بادیگارد نرسیده کریس رو بیدار کنه و موفق شد کریس سر بلند کرد و پرسید_ موضوع چیه؟
بادیگارد وارد شد و درو پشت سرش بست و آماده ایستاد کیونگ شروع به حرف زدن کرد _ کانگ چانسو یکی از بادیگاردایی که انتخاب شدن قربان.
کریس شقیقه هاشو مالید و گفت: بسیار خوب میتونید بیرون باشید هردوتون.
کیونگ بله ای گفت و بادیگارد رو به بیرون راهنمایی قبل از خارج شدن خودش متوجه چای بابونه خورده شده شد و به سمت کریس رفت و آروم پرسید: قرص سردرد لازم داری بگم بیارن برات؟
کریس سرشو روی میز گذاشت و گفت: نه مشکلی نیست خوب میشه.
کیونگسو هم با نا امیدی از اتاق خارج شد و درو بست رو به بادیگارد دوم گفت: باهام بیا. و باهم به اتاق سهون رفتن.
با صدای در سهون که مشغول کلنجار رفتن با جونگین بود با سرعت نور پرید پشت میزش و جونگین رو درحالی که با ماشین اسباب بازی تو قفسه بازی میکرد هم روی نزدیک ترین صندلی نشست در دوباره به صدا دراومد که سهون با فکر به اینکه منشی جواب داد: بیا تو.
سهون با دیدن هیونگ اخمو لبخند رو لبش ماسید و پشتش مردی رو دید که ده برابر از کیونگ جدی تر به نظر می رسید.
_ شما دونفر داشتید چیکار میکردید؟
سهون با اعتماد به نفس جواب داد: آروم باش هیونگ کاری نمی کردیم
و سریع طوری که بادیگارد نبینه انگشت اشاره شو جلوی بینیش گرفت و برداشت.
کیونگ از حرص نفس عمیقی کشید سر تاسفی تکون داد که سهون ادامه داد: منکه دارم طراحی میکنم چون یه هیونگ بداخلاق دارم که تاکارو تموم نکنم خونه رفتنو ممنوع کرده.
کیونگسو خنده ای به قیافه صبح کریس کرد و یاد نقاشی برای بچه ای که کریس گفت افتاد اگه میدونست یکی از  اون طراح ها برادر خودشه نمیدونست چه عکس العملی میتونه نشون بده.
صدای سهون کیونگ رو از فکر دراورد: ولی هیونگ این خوشتیپ پشت سرت کیه؟
کیونگسو به بادیگارد اشاره کرد و گفت:جانگ مین جون بادیگارد جدیدت از امروز با دونفر میری بیرون و میای فهمیدی؟
سهون پوکر فیس بله ای گفت و کیونگ با خیال راحت گفت: خوبه. و بدون توجه به اون سه نفر گوشیشو که درحال زنگ خوردن بود جواب داد و از اتاق بیرون رفت.
_الو؟صدای آجوما رو شنید که گفت: کیونگسویا چند نفر اومدن و میگن تو فرستادیشون
_ بله درسته لطفا بهشون بگید کارشونو شروع کنن.
آجوما که خیالش راحت شده بود گفت باشه ولی اول باید بهشون غذا بدم بخورن بعد.
کیونگ که از این مهمون نوازی آجوما خندش گرفته بود طوری که خنده ش مشخص نباشه صداشو صاف کرد و گفت: باشه. و تلفن رو قطع کرد
میز منشی سهون و کریس کمی جلوتر بود پس با قدم های بلند بالای میز رفت ایستاد و به منشی که با دست مچ پاشو زیر میز ماساژ میداد خیره شد. منشی با دیدن کفشای براق و مشکی رنگ سر بلند کرد و با دیدن بادیگارد دو لبخند ضایعی زد : چیزی لازم دارید؟
کیونگ با جدیت تمام سوئیچ ماشین سهون رو درخواست کرد و منشی برای خلاص شدن از شر اون بادیگارد همه کاره سوئیچ رو کف دستش انداخت کیونگ چک کرد و مطمئن شد که صبح بعد از رسیدن به شرکت سوئیچ ماشین کریس رو به منشی نداده و با اطمینان به سمت آسانسور رفت تا سوئیچ هارو به دو بادیگاردی که پایین منتظر بودن بده با باز شدن در آسانسور از اون خارج شد و بعد از پیدا کردن دو مرد که توی لابی ایستاده بودن و به اطراف نظارت میکردن جلو رفت و سوئیچ هارو به هرکدوم داد و با توضیح اینکه کدوم سوئیچ برای کدوم ماشینه و اون ماشین دقیقا کجا پارک شده دستاشو روی شونه هاشون گذاشت: رئیس رو به شما می‌سپارم.
بادیگارد ها بله محکمی گفتن که کیونگ با خاطر آسوده از کنارشون گذشت باید برای بادیگارد ها کارت مجوز ورود و خروج می‌گرفت پس بعد از درخواستش به امور اداری شرکت میتونست برگرده پیش کریس و از سردردش با خبر بشه.
کریس همچنان مشغول ماساژ دادن سرش با انگشت شصت و اشاره بود و با دست چپش سعی داشت حساب مالی شرکت رو بررسی کنه تا جایی که یادش بود حساب مالی شرکت تا به الان هیچ ایرادی نداشت اما نمیتونست بفهمه دقیقا چی با چی نمیخونه. با صدای در سر بلند کرد و کیونگ وارد شد بالای سر کریس ایستاد به سمتش مایل شد.
_چیزی شده؟ کمک میخوای؟
پسر بزرگتر اصلا دلش نمیخواست کیونگ رو درگیر مشکلات شرکت کنه اون خودش به تنهایی می‌بایست به کل اون خونه برسه و همین خودش یه مسئولیت بزرگ بود پس تصمیم گرفت با گفتن چیزی خاصی نیست کیونگ رو از سرش باز کنه.
اما وقتی کیونگ نمیتونست کمکی به کریس بکنه مثل همیشه زمان برای هردوشون دیر می‌گذشت دقیقا مثل امروز که کیونگ بی تاب یا تو اتاق راه می‌رفت یا برنامه کاری کریس رو چک میکرد و همزمان حواسش بود تا اگه کریس چیزی خواست یا با مشکل مواجه شد سریعا اون رو برطرف کنه.
از اون سمت کریس همزمان فکرش مشغول حساب کتابای شرکت  دانشگاه یونهی و البته سوهویی که الان میبایست پیشش باشه درحالی که ازش بی خبره بود.
بالاخره زمان گذشت و ساعت ۵ بعد از ظهر کیونگ برادرشو صدا زد تا بهش یادآوری کنه باید برگردن خونه کریس با یاد آوری کیونگ با توجه به این که تو این مدت به هیچ نتیجه ای نرسیده بود پس تصمیم گرفت کمی به خودش استراحت بده و شب توی خونه دوباره تمام حساب های شرکت رو چک کنه این حجم از نا هماهنگی توی بودجه و محصول شرکت خیلی خیلی مشکوک بود.
کریس بعد از جمع کردن پرونده ها و لپتاپ اون ها رو توی کیف جای گذاری کرد به کمک کیونگ اونها رو تا داخل ماشین بردن دو بادیگارد سوار ماشین شده و کریس رو تا خونه اسکورت کردن کیونگ میدونست که جونگین و سهون به همراه دو بادیگارد تا دو ساعت دیگه بر می‌گردن بنابراین بدون معطلی سوار موتورش شد و بعد از راهی کردن کریس به خونه خودش هم موتورش رو که جونگین با خودش آورده بود روشن کرد و پشت سرشون راه افتاد.
سر جای همیشگیش موتور رو پارک کرد و کلاه و دستکش هاش رو در آورد.
سوئیچ رو برداشت و بعد از پیاده شدن به خونه رفت تا دوش بگیره.
بعد از این که با دوش تن خسته شو آروم کرد از پنجره به بادیگاردا نگاه کرد کارشونو بلد بودن کجا ها رو تحت نظر بگیرن نقاط کور خونه رو خوب شناسایی کرده بودن با پوشیدن لباس هاش به ساختمون اصلی رفت و از یکی از دخترای خدمه پرسید: کای و رئیس اوه برگشتن خونه؟
دختر بله لی گفت و به آشپز خونه رفت کیونگ هم جایی روبروی تلوزیون سالن پذیرایی نشست تلوزیون رو روشن کرد و مشغول تماشای فوتبال شد جونگین و سهون نیمه دوم فوتبال به کیونگ پیوستن و با سر و صدا مشغول تماشای فوتبال شدن درحالی که کریس طبقه بالا با سردرد پشت میز کارش سخت دنبال پیدا کردن ایراد از مشکل مالی جدید بود جایی که کسی میتونست از شرکت دزدی کرده باشه درحالی که در زمان دیگه ای بودجه شرکت بیشتر از حد واقعی بود...
این ممکن بود اختلاس و در عین حال پاپوشی برای گم کردن رد دزد اصلی شرکت باشه و کسایی که کریس بهشون شک داشت یکی دوتا نبودن ...
به وکیل شرکت پیامی مبنی بر اینکه احتمال افتادن اتفاقات غیر منتظره هست داد و وکیل اظهار اطلاع کرد و از اون خواست تا گردش حساب های شرکت رو تماما چک و‌تحت نظر بگیره از اون جا که کریس بیش از حد غرق کار شده بود متوجه گذر ساعت نشد که زمان شام مین سوک هیونگ با وارد شدن به اتاق کریس رو خودش آورد
کریس با وجود دو‌دلی راضی شد تا ادامه کار هارو به بعد از شام موکول کنه توی مسیر رفتن به سمت راه پله چشمش به اتاق سوهو افتاد لحظه ای مکث کرد به رفتار های ضد و نقیض سوهو فکر کرد اما به نتیجه نرسید و‌با صدای مین سوک که از پایین پله ها صداش میکرد قدم تند کرد تا حداقل بتونه با خانواده ش شام رو دور هم بخورن...

This Is Love _ این عشقهWhere stories live. Discover now