لنز کثیف

755 170 26
                                    

ستاره رو قبل خوندن تاچ کنین✨
•┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈

صدای بلندِ کوبیده شدن در به چارچوبش بعد از وارد شدنشون به خونه، باعث شد تهیونگ لب‌هاش رو به زور از لب‌های پسر بزرگ‌تر جدا کنه و هیس بکشه.
_آروم باش! ممکنه صاحبخونه‌ام بیاد بالا.

جونگ‌کوک کاپشن پسر رو از تنش درآورد و سعی کرد مثل خودش پچ‌پچ‌وار حرف بزنه.
_همون پیرمرده؟ متوجه نمی‌شم این پیرمردا کی می‌خوان دست از سرمون بردارن.

با اشاره به شبی که توی ماشین همدیگه رو بوسیده بودن و یه پیرمرد گند زده بود توی حالشون، گفت و بعد دوباره لب‌هاشون رو به همدیگه متصل کرد.

با قدم‌های ناهماهنگ و نامتعادلشون به‌سمت اتاق تهیونگ رفتن و هم‌زمان درحال بیشتر چشیدن دهان همدیگه بودن.
موخرمایی تلاش کرد کت جین پسر رو حین بوسه از تنش خارج کنه و همون موقع با کوبیده شدن ساق پای جونگ‌کوک به پایه‌ی میز، از همدیگه جدا شدن و پسر جوان‌تر درحالی که با حالتی تهدیدآمیز بهش نگاه می‌کرد، گفت:
_جرئت داری داد بزن.

بعد مجدداً لب‌هاش رو به لب‌های جونگ‌کوکی که قیافه‌اش درد رو فریاد می‌زد، رسوند و یه بار دیگه مشغول سخت بوسیدن همدیگه شدن.
به‌سمت تخت رفتن و بعد از اینکه جونگ‌کوک روش نشست، تهیونگ زانوهاش رو دوطرف پاهاش گذاشت تا روشون بشینه و چشم‌هاش رو روی همدیگه فشار داد.

دست پسر بزرگ‌تر روی کمر عکاس پایین رفت و به باسنش رسید، چند بار متوالی چنگ‌های آرومی بهش زد و درنهایت به‌سختی داخل شلوارش رفت تا مستقیم لمسش کنه؛ در همون حین دست‌های موخرمایی روی کمربند شلوار پسرِ دیگه می‌چرخیدن و بازش می‌کردن.

فضای اتاق هنوز تاریک بود، چون هیچ کدومشون برای روشن‌کردن لامپ هیچ تلاشی نکرده بودن؛ ولی به‌ هرحال هر دو چشم‌هاشون رو بسته بودن، پس نیازی به دیدن نداشتن و فقط می‌خواستن همدیگه رو بیشتر و بیشتر لمس کنن.

صدای بوسه‌های شلخته و خیسشون با صدای منظم تیک‌تاک عقربه‌های ساعت ترکیب شده بود. نور چراغ ماشینی که از داخل کوچه رد شد، از پنجره به داخل تابید و اتاق رو برای لحظه‌ای روشن کرد.
دو پسر روی تخت سخت مشغول بوسیدن هم بودن و هر لحظه بیشتر از قبل به همدیگه نزدیک می‌شدن؛ ولی به‌هرحال زیاد زمان نبرد که تهیونگ به‌آرومی کمی سرش رو عقب ببره و لب‌هاش رو به چونه‌ی مدل جوان برسونه.
بوسه‌های محکم و خیسش رو هر لحظه پایین‌تر می‌برد و دست‌هاش با شدت مشغول بازکردن دکمه‌های پیرهن پسر بودن؛ حتی مطمئن بود که صدای کنده‌شدن یکی‌شون رو شنید.

از سیب گلو و ترقوه‌هاش رد شد و وقتی به سینه‌های برجسته و فرم گرفته‌اش رسید، هم‌زمان که به چشم‌های مشکیش خیره بود، زبونش رو درست بینشون کشید و پایین‌تر رفت. چند تا رد کبودی روی قسمت‌های مختلفی از شکم هشت‌تیکه‌اش به جا گذاشت و بالأخره به قسمتی که جونگ‌کوک خیلی‌وقت بود انتظار لمس شدنش رو می‌کشید، رسید.

𝙃𝙤𝙩 𝙈𝙖𝙣[αυ]✔Where stories live. Discover now