3

1.4K 178 24
                                    

آروم اروم نزدیک جونگکوک شد

:«بهم بگو چرا؟»

بزاقش رو قورت داد و با چشمای اشکی عقب عقب میرفت

:«تو قاتلی؟»

تهیونگ خندید
:«اهمیتی داره؟تو میخواستی منو بکشی»

جونگکوک
:«عزیزمـ....»

تهیونگ:«خفه شو»

موهای همسرش رو گرفت و سرش رو به عقب کشید

:«اگه قراره من بمیرم توهم باید با من بمیری»

محکم پرتش کرد تو قبر

جونگکوک بدنش رو از درد جمع کرد و مطمئن بود پاش پیچ خورده لعتیی

تهیونگ دسته بیل رو برداشت و میخواست خاک بریزه روش که جونگکوک از قبر دراومد

:«تهیونگ گوش کنـ.....»

بیل رو انداخت و چاقو رو دراورد و رو به همسرش کرد

:«میدونی چندسال پیش یکی ازم خواست زن حاملش رو بکشم و بچه رو از تو شکمش دربیارم و چاقو رو وارد بدنش کنمـ...»

قلب محکم تو سینش میکوبید و نفس نفس میزد نمیدونست همسرش میخواد چیکار کنه

ادامه داد

:«اون زن نه ماهه باردار بود قبل از اینکه بکشمش برام قهوه درست کرد و التماسم کرد بچش رو نجات بدمـ...»

:«با همین چاقو با یه ضربه جونش رو گرفتم که اذیت نشه و بچشــ...»

:«از شکمش دراوردم تو بغلم گریه میکرد و دست و پا میزد همون لحظه با خودم گفتم اگه زندش بزارم اتفاقی نمیوفته ولی نه مشکل پشت مشکل. چاقو رو داخل قلب کوچولوش فرو کردم و به خواب ابدی فرستادمش»

جلو اومد

:«من انسانیتم رو همون لحظه که به یه بچه ده دقیقه ای رحم نکردم از دست دادم،کشتنت برام مثل آب خوردنه»

چشماش، چشماش فرق کرده بود اون چشمای یه قاتل بود

جاره ای نداشت

به سمت دودید و محکم بوسیدش
تهیونگ از این حرکتش شوکه شد و جونگکوک از موقعیت استفاده کرد و محکم تهیونگ رو هل داد

سره تهیونگ به سنگه قبر خورد و بیهوش شد

:«من از تو بدترم لعنتی»

جیغی زد و چاقو رو از روی زمین برداشت و خواست کاره همسرش رو یکسره کنه که در ورودی خونه محکم کوبیده شد

:«پلیس در رو باز کنین»

فاک فاک نمیتونست فرار کنه پای لعنتیش پیچ خورده بود

از طرفی قطعا بخاطر اقذام به قتل به زندان میرفت پس یه راه بیشتر ندید

جیغ بلندی زد که باعث شد در ورودی محکم باز بشه و به داخل بیان

یکی از پلیسا پیداشون کرد
:«بیاین اینجان»

جونگکوک گریه میکرد و خودش رو تو بغل مرد پرت کرد

:«خداروشکر اومدین میخواست من رو بکشه»

خواست پسر رو از بغلش دربیاره که جونگکوک نذاشت

:«لطفا من میترسم»

هق هق میکرد

:«اشکال نداره ما اینجاییم»

جونگکوک:«اون دیوونه شده بود برای خودمون قبر کنده بود وـــــ»

سکسکه کرد

:«من رو انداخت تو قبر رو خواست زنده زنده خاکم کنه»

قسمت آخر حرفش گریش شدید شد

شنید که یکی از پلیسا میگه

:«پسر بیچاره، راست میگن خوشگلا شانس ندارن»

نقشش داشت جواب میداد

پلیسی سمت تهیونگ رفت و چکش کرد

:«هنوز نفس میکشه ولی بزور»

ـــــــــــــــــــــ

:«متاسفم آقای جئون ولی تا وقتی همسرتون بهوش نیومدن و در سلامت عقلی کامل نباشن نمیتونیم درباره به ارث بردن اموالشون صحبت کنیم»

وکیل تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد

جونگکوک پوفی کشید

:«هی لعنتی بهتره بیدار شی سه ماهه که تو کمایی مرگت خیلی بیشتر برام سود داشت از طرفی نمیتونم بکشمت چون پلیس شک میکنه و پس بهتره بیدار بشی و برای اینکه لوت ندم تمام اموالت رو به نامم کنی»

ـــــــــــــــــــــــــ

:«خیلی خسته شدم امروز رفتم پیش اون زن با اینکه پیر بود ولی خیلی حشری بود هی دست میزد به کمر و باسنم و میگفت من عاشق اناتومی پسرهای گیمـ...»

خواست ادامه بده که دید دستای تهیونگ که پنج ماهه هیچ حرکتی نکرده تکون خورد

سریع به ستمش اومد و آروم تکونش داد

جونگکوک:«تهیونگ، تهیونگ صدام رو میشنوی»

چشمای مرد باز شد و به جونگکوک نگاه کرد

جونگکوک لبخند موفقیت آمیزی زد
ولی حالت چشمای تهیونگ از بی حس به ترسیده تغییر پیدا کرد و کمی تکون خورد تا خودش رو از غریبه دور کنه

:«تو کی هستی»


قاتل اجاره ای Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang