꧂08: Date

1.7K 481 119
                                    

~قرار~

پشت پیشخوان ایستاد و قبل از اینکه جیمین بتونه با لبخندِ کاریش سفارش همیشگی اش رو یادداشت کنه، مانعش شد:
_ همون همیشگی-
_ برای قهوه نیومدم

مرد کوچکتر نگاهش رو از دفترچه گرفت و به یونگی داد:
_ پس، برای چی اومدین؟
مرد کوتاه لب هاش رو توسط زبونش خیس کرد:
_ برای آخر هفته وقتت آزاده؟

جیمین یک تای ابروش رو بالا انداخت و بعد از صاف کردن کمرش، دست هاش رو توی جیب پیشبند اش هل داد:
_ بستگی داره. من یه پدرم....میدونید که؟
یونگی به آرومی سر تکون داد:
_ خب، اگه خودت بخوای، اونقدر وقتت رو نمی‌گیره. اندازه یک وعده ناهار؟

جیمین با حالتی سرگرم شده، با دقت توی چشم های خونسرد و آروم مرد بزرگتر خیره شد:
_ این یه قراره؟
_ اگه بخوای میتونه باشه
_ ولی من تو رو نمی‌شناسم.....تو هم منو نمی‌شناسی
_ این قرار میتونه کمک کنه که همدیگه رو بشناسیم

جیمین لبش رو پیچ داد و کمی به پیشنهاد مرد فکر کرد. ولی در آخر گفت:
_ من یه دختر کوچولو دارم که نمیتونم توی خونه تنهاش بذارم-
_ من مینی رو نگه میدارم!
جیمین به ضرب به پشت سرش نگاه کرد و تهیونگ رو که کله اش رو از پشت دیوار بیرون آورده بود، دید.
اخمی به چهره خندان پسر بخاطر نابود کردنِ بهونه اش کرد.

_ میتونی بری هیونگ....من حسابی مواظب مینی هستم. میدونی که چقدر منو دوست داره
جیمین پلک هاش رو روی هم فشرد و سپس به طرف یونگی که هنوزم با چشم های تیز و منتظرش بهش خیره بود، برگشت.

_ نمیتونم زیاد بمونم چون-
_ چون یه دختر کوچولو داری و باید با موقع برگردی پیشش. قول میدم که سر وقت برت گردونم.
یونگی با اطمینان گفت و دیگه جای مخالفتی برای مرد کوچکتر نذاشت.

سری تکون داد:
_ باشه. آخر هفته ام مال تو
لبخندی روی لب های ساکتش نشست و گوشیش رو به طرف جیمین گرفت.
مرد کوچکتر با حالتی سوالی ابروش رو بالا داد:
_ برای هماهنگی به شماره ات نیاز دارم
یونگی توضیح داد و تهیونگ با ذوق لبش ر‌و گزید.
این یه پیروزی بود.

جیمین پشت پلکی نازک کرد و موهای بلندش رو پشت گوش زد. سپس انگشت هاش با ظرافت روی صفحه گوشی مرد حرکت، و شماره اش رو وارد کرد.

مین یونگی لیاقتِ یه فرصت رو داشت. اینطور نیست؟

••••••••••••••••

بلو رایتر💙🦋
لحظه ای که ما منتظرش بودیم🤝

شالاپ شولوپ👇⭐️

Father [Yoonmin]~|completedWhere stories live. Discover now