꧂05: Yoongi

1.9K 486 95
                                    

~یونگی~

تهیونگ که هنوزم تو کف یونگی بود، ساعدِ جیمین رو که مشغول تزئین کاپ کیک های دخترش بود رو بین انگشت هاش گرفت:
_ هیونگ تو جدی اون مرد رو میشناسی؟!

جیمین هومی گفت و توضیح داد:
_ آره
_ از کجا؟!
_ هوم....بادکنک مینی رو نجات داده بود. از همون جا می‌شناسمش
تهیونگ با دهان نیمه باز پلک زد و سعی کرد صدای تق تق راه رفتن اون اردک سفید رو نادیده بگیره:
_ همین؟
_ آره. مگه قرار بود خبری باشه

پسر دستی به پیشونیش کشید و بلخره منفجر شد:
_ خدای من! هیونگ تو چطور یونگی رو نمیشناسی؟!
_ یونگی؟
_ نگو که حتی اسمش هم نمیدونی!
_ خب....اون هیچ وقت نگفت، منم هیچ وقت نپرسیدم...
_ اون مین یونگی ئه! رئیس شرکتِ نوشیدنیِ های-تاک!

جیمین با شگفتی نگاهش رو به تهیونگ داد:
_ ...واقعا؟! های‌تاک نوشیدنیِ مورد علاقه مینی ئه
پسر با تاسف آهی کشید و سمت دستگاه قهوه ساز رفت:
_ برام جای سواله، چرا کسی که خودش شرکت نوشیدنی داره باید پاشه بیاد اینجا و قهوه بخوره
_ شاید چون طعم قهوه هامون عالیه؟
_ شاید چون صاحب اینجا عالی تر از قهوه هاشه؟

جیمین نگاه سوالیش رو حواله تهیونگ کرد:
_ منظورت چیه؟
پسر داشت به این فکر میکرد که آیا باید حقیقتِ واضحِ درون مردمک های مشکی و غرق در عشقِ مین یونگی رو برای هیونگ از همه جا بی خبرش آشکار کنه، یا نه.

در آخر شونه ای بالا انداخت و این مسئولیت رو از روی خودش برداشت:
_ نمیدونم هیونگ....چرا خودت دنبال جواب نمیری؟
جیمین پشت پلکی برای تهیونگ نازک کرد و دوباره تمرکزش رو روی کاپ کیک ها گذاشت.

یعنی مین یونگی برای قهوه های عالی شون به کافه نمی اومد؟ پس بخاطر چی بود؟


••••••••••••••

بلو رایتر💙🦋
قیافه یونگی که داره بخاطر جیمین میاد به کافه: مشکل داری؟ ما داریم اینجا زحمت میکشیم-

تق تق👇⭐️

Father [Yoonmin]~|completedWhere stories live. Discover now