-باور کن دروغ نمیگم. من اصلا اونروز لونینگ رو نبوسیدم.
لوهان چشم چرخوند و با نگاهی که "باشه باور کردم. تو راست میگی!" رو داد میزد، به چشمهای سهون خیره شد و بعد از چند ثانیه، به سمت در خونه راه افتاد.
سهون که متوجه شد لوهان حرفش رو باور نکرده، دوباره دوید و جلوش ایستاد و با درموندگی لب زد:
-محض رضای خدا چرا باید اینکار رو بکنم وقتی اون دختر اونطوری من رو جلوی همکارهاش خجالت زده کرد؟ من و لونینگ اون روز فقط با هم بحث کردیم و حتی دعوامون شد. من نبوسیدمش. قسم میخورم..!
لوهان اخم کرد و سهون ادامه داد:
-اگر باورت نمیشه، از پدرت بپرس. پدرت اون روز بیمارستان بود و دید چه اتفاقی افتاد.
لوهان نمیدونست سهون داره صادقانه باهاش حرف میزنه یا نه، اما اگر سهون میگفت میتونه از پدرش بپرسه، یعنی یه شاهد خیلی موثق داشت و لوهان میتونست بهش استناد کنه.
کوتاه سر تکون داد و بعد از چند لحظه گفت:
-خیلی خب. باور میکنم.
سهون بزرگترین لبخندی که از خودش سراغ داشت رو روی لبهاش کشید و گفت:
-یعنی...الان من و تو...
لوهان بلافاصله حرفش رو قطع کرد.
-گفتم باور میکنم. نگفتم قهر نیستم. این مدت خیلی اذیتم کردی، پس انتظار نداشته باش انقدر راحت ببخشمت!
لوهان گفت و سهون خوشحال از اینکه بالاخره تونسته به لوهان ثابت کنه که کار اشتباهی نکرده، لب زد:
-من پرروتر از این حرفهام. انقدر میام پیشت که بالاخره قبولم کنی.
با لبخند از جلوی راه لوهان کنار رفت و گفت:
-فردا میبینمت لوهانی.
لوهان بدون حرف، به سمت در ورودی خونهشون رفت و بعد از زدن رمز در، وارد شد و سهون رو پشت سرش جا گذاشت. سهون با رفتن لوهان، خوشحال از موفقیتش، نگاهی به اطراف انداخت و وقتی دید کسی توی کوچه نیست، مشتش رو محکم چندبار توی هوا پرت کرد و ذوقزده، خندید. بعد از چند لحظه، کت توی تنش رو مرتب کرد و جوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، به سمت ماشینش رفت تا برای استراحت، برگرده شرکت.
به هر حال قرار نبود حتی برای برداشتن وسایلش هم به اون خونهی لعنتی برگرده...
////////////////////
با دیدن شادی سهون، بیاختیار خندید. مثل اینکه بالاخره اون آلفا به چیزی که لایقش بود، رسیده بود.
-سلام.
بدون برگشتن به سمت لوهان، لب زد:
-امگا کوچولوم بالاخره یه رابطه رو شروع کرده؟
YOU ARE READING
Just A Random Omega
Fanfictionکاپل: هونهان ژانر:امگاورس. امپرگ. رمنس. انگست. اسمات نویسنده:Mahi01 روزهای آپ: جمعهها سایت آپلود: Www.exohunhanfanfiction.blogfa.com کانال تلگرام: @hunhanerafanfic @exohunhanfanfiction
قسمت سیزدهم
Start from the beginning