⊹₊♚₊⊹ 14th ⊹₊♚₊⊹

180 47 61
                                    

+ ته میشه یه سوال بپرسم ؟

دوتاشون، هم ته هم جونگکوک برگشتن سمت جیمین که داشت با انگشتاش بازی میکرد

این هفته گذشته برای تهیونگ خیلی قشنگ بود، همشون باهم تا جایی که میشد میگفتن و میخندیدن و وقت میگذروندن

وقت گذروندن با جیمین همیشه براش آرامش بخش بود و با جونگکوک بودن .... خب .... این یکم تعریفش زیاد تره

« حتما، چیشده ؟

+ میخواستم بدونم که ... اممم .... اون روزی که رفته بودیم بیرون

ته اخمی کرد، نمیخواست دوباره اون روز یاد آوری شه .....

+ یه پروشگاه نزدیک دریاچه دیدم، خیلی قدیمی به نظر میومد و بچه هاشم خیلی دوست داشتنی بودن و .... خب .... من فقط داشتم فکر میکردم که .... به هر حال تو شاهزاده ای، چرا یکم کادو و عروسک برای بچه ها نفرستیم ؟ اونا عاشقش میشن و مردم هم عاشق تو ....

جمله آخرش رو از قصد اضافه کرد که ببینه تهیونگی که رویا قدیمیش کمک به مردم بوده میتونه یه کاری براشون بکنه؟ هر چند جوابش واضح بود

« ببخشید جیمینی اما میدونی که در موردش باید با پدرم حرف بزنم و اون واقعا خوشش نمیاد، نمیخوام ببینم از دستم عصبیه، به اندازه کافی دیروز از دست نامجون عصبی بود

ته سرش رو انداخت پایین و به زمین خیره شد، میدونست که برای جیمین باید اهمیت داشته باشه اما نمی خواست ریسک عصبی کردن پدرش رو به جون بخره، اونم نه بعد از دیدن اینکه دیروز باباش چه طوری سر نامجون هوار هوار میکرد چون یه معامله جدید امضاء کرده و بسته بود

جیمین سری تکون داد، یکم ناراحت شد که نتونست متقاعدش کنه و اما این جونگکوک بود که نتونست تحمل کنه و از جاش برای خارج شدن از اونجا بلند شد

/ به یکم هوا خوری نیاز دارم

این همه چیزی بود که گفت و جیمین تصمیم گرفت دنبالش کنه که مطمئن شه حالش خوبه و از ته خواست که همونجا بمونه اما شاهزاده جوون بعد از دو دقیقه نتونست تحمل کنه و رفت بیرون و دنبالشون گشت

ته سعی کرد بفهمه، شاید جونگکوک ازش ناراحت شده، شاید باید بره با باباش رو به رو شه یا بدون اینکه بهش بگه یواشکی انجام بده، شایدم از نامجون کمک بگیره

دقیق همون موقعه که تو باغ پیداشون کرد، چیزی رو شنید که باعث شد قلبش از حرکت وایسته

/ دیگه عاشق تهیونگ نیستم

دوتاشون هم جیمین هم ته تو شوک فرو رفتن ولی تهیونگ یه دقیقه دیگه هم وقت تلف نکرد و راه رفته رو دوباره برگشت داخل قصر، پشت سرش دو تا رفیق همو بغل کردن و چشمای تهیونگ از اشک پر شد

Thief || yoonmin, namjin,taekookDonde viven las historias. Descúbrelo ahora