-چپتـر نهـم-

490 108 14
                                    

بکهیون با چشم‌های وحشی و ابروهای در هم گره خورده درحالی که از عصبانیت نفس نفس می‌زد، به چشم‌های چانیول خیره شده بود. به سختی از جاش بلند شد و آستینش رو روی لب هاش کشید که به خاطر ضربه محکم امپراطور خونی شده بودند. به طرف کیونگسو برگشت و سعی کرد تا به قیافه وحشت زده شاهزاده لبخند بزنه.

_از آشنایی باهاتون خیلی خوشحال شدم و دوباره بخاطر هدایای ارزشمندتون تشکر می‌کنم.

کیونگسو انقدری شوکه بود که نمی‌تونست لب‌هاش رو حتی به لبخند زدن وادار کنه.

بکهیون بی‌اهمیت به امپراطور، به طرف خروجی قدم برداشت و تقه‌ای به در زد تا محافظانی که پشت در ایستاده بودند در رو براش باز کنند.

بعد از باز شدن در، بکهیون سمت جنی و ندیمه‌هاش که گوشه‌ای منتظر ایستاده بودند رفت.

_برید داخل و وسایلی که روی میز هستن رو به همراه هانبوک کودکانه کف اتاق داخل صندوقچه بذارید و به اقامتگاهم ببرید.

بدون حرف دیگه‌ای به طرف رودخانه قدم برداشت. کنار رودخانه روی زمین نشست و پاهاش رو توی بغلش گرفت. دستش رو بالا آورد و به آرومی انگشت اشاره و وسطش رو روی لب‌هاش کشید.

_وحشی کثیف!

با بغض زمزمه کرد و به صدای طبیعت گوش سپرد.

دلش می‌خواست تا می‌تونست دست پدرش رو بگیره و از اون قصری که براش تبدیل به زندان شده بود فرار کنه.

فین فین آرومی کرد و دستش رو روی شکمش کشید.

_اگر میخواید انقدر بی پروا درباره امپراطور سرزمینتنون اونم توی قصر این‌طور حرف بزنید براتون بد تموم میشه عالیجناب.

با شنیدن صدای آشنایی فورا اشک‌هاش رو پاک کرد و سرش رو بالا گرفت تا شخص دومی رو که بالای سرش ایستاده بهتر ببینه.

سهون خم شد و کنار بکهیون نشست. بکهیون نفس عمیقی کشید و چشم‌هاش رو از صورت سهون گرفت.

_خوبی؟

بکهیون بدون اینکه نگاهش رو از رودخانه بگیره مخاطبش رو سهون قرار داد.

_خودت چی فکر می‌کنی؟

_تو که از من عصبی نیستی نه؟ من فقط دستوری که بهم داده شده بود رو انجام دادم.

سهون نمی‌تونست چشم‌هاش رو از نیم‌رخ ناراحت و غم زده بکهیون بگیره. بکهیون دوست دوران کودکی‌اش بود و تا وقتی که هنوز وارد قصر نشده بود باهم صمیمی و گرم بودند.

اما کارهایی که در قصر انجام می‌داد باعث شده بود تا کمتر همو ببینن و ازهم دور تر بشن. ولی هیچوقت فکرش رو نمی‌کرد که یک روز بکهیون رو به عنوان ملکه مرد سرزمینش ببینه و بهش خدمت کنه.

『𝐖𝐢𝐥𝐝 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲🌛』Where stories live. Discover now