𝐓𝐡𝐞 𝐦𝐲𝐬𝐭𝐞𝐫𝐲 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐞𝐲𝐞𝐬

part¹¹

عصر بود و توی کلبه نشسته بودن
یونگی رفته بود و تهیونگ نفسه راحتی کشیده بود
ذهنش درگیر کارایی بود که میخواست با جونگکوک تجربشون کنه
تو فیلم و سریالا زیاد دیده بود کاپلا چیکار میکنن
ولی، نمیتونست بین اونهمه کار یکیو انتخاب کنه
پس تصمیم گرفت از خوده جونگکوک بپرسه
کنارش نشست

-اگه یجا باشه که دلت بخواد بری ببینی کجاست؟

جونگکوک کمی فکر کرد

+من دلم میخواد بریم استخر.. خیلی وقته نرفتیم

تهیونگ لبخندی زد و بغلش کرد

-فردا بریم؟ میتونیم به بچه ها هم بگیم بیان

جونگکوک با نگاه ذوق دارش به تهیونگ نگاه کرد

+یعنی میشههه؟

تهیونگ پیشونیش رو بوسید

-معلومه که میشه..

و بعد به بقیه هم گفت که فردا برن استخره شهر
و قرار شد به جیسو هم بگن و فردا صبح برن استخر..
فیلیکس،هیونجین و جیهوپ امشب رو برگشتن خونه تا وسایلاشون رو برای فردا جمع کنن..
------------------------------------

صبح زود بیدار شدن و بعد از جمع کردن وسایلاشون
به همراه جین سوار ماشین شدن و رفتن استخر
کمی منتظر موندن تا بقیه هم بیان و زمانی که رسیدن
فقط پریدن تو استخر

خب جیهوپ با دیدن غریق نجاتی که روی صندلیش نشسته بود قلبش کمی لرزید و درگیر اون شد و جیسوهم درگیر کنترل کردن جیهوپ
ولی بقیه، اونقدر توی استخر خوش گذروندن و بازی کردن که دیگه نمیتونستن از اب در بیان
موقع برگشت همگی باهم به بستنی فروشی بزرگ شهر رفتن و بستنی خوردن
روز خوبی بود، مخصوصا برای تهیونگ و جونگکوک
بستنیارو برداشتن و به طرف پارک نزدیکی که کنار بستنی فروشی بود رفتن و توی الاچیقا نشستن..
جیهوپ در حین بستنی خوردن لبخند مرموزانه ای زد

-چرا لبخند مرموزانه میزنی هیونگ؟

جیهوپ خندید

_خب امروز به نوعی برای شما دوتا قرار یا دیت حساب میشه

تهیونگ که حالا متوجه این موضوع شده بود متقابلا خندید و با گرفتن شونه جونگکوک اون رو به خودص نزدیک کرد

-درست میگی، این برای ما اولین قرارمون محسوب میشه..

------------------------------------
برگشته بودن خونه و روی تخت دراز کشیده بودن
جونگکوک توی بغل تهیونگ غرق خواب بود و تهیونگ هم با نوازش کردن موهاش، از زیباییش لذت میبرد

-نمیدونم چطوری شد ولی

نقس عمیقی کشید

-تو شدی زیبا ترین ستاره ی زندگیم..

دستش رو به سمت گونه‌اش برد و بعد بوسه‌ای روش زد

-عشق دو برادر ناتنی به هم.. عجیبه.‌. نه؟..