جونگکوک داشت از ذوق منفجر میشد و محکم تر تهیونگ رو بغل کرد و اینبار بینیش رو بوسید
تهیونگ دیگه طاقت نداشت
میخواست جونگکوک رو ببوسه ولی میترسید پس فقط بوسهی آرومی روی پیشونیه پسر کوچولوی تو بغلش گذاشت..------------------------------------
زمانی که از فروشگاه خارج شدن
کمی خیابون هارو گشتن و قدم زدنتهیونگ به جونگکوک نگاه کرد
-خب.. الان کجا بریم؟
جونگکوک هم متقابلا بهش نگاه کرد
+نمیدونم.. تو ایدهای نداری؟
تهیونگ کمی فکر کرد و پیشنهاد داد که به موزه شهر برن و جونگکوک هم قبول کرد
------------------------------------
وقتی رسیدن کمی جلوی در ورودی ایستادن و با مجسمه های عجیب که کنار در گذاشته شده بودن عکس گرفتن و شکلک های بامزه دراوردن
و بعد وارد موزه شدنتهیونگ دوست داشت بدونه جونگکوک از کدوم بخش موزه خوشش میاد پس ازش پرسید کدوم بخش رو بیشتر دوست داره و جونگکوک در جواب گفت "هرچیز عجیب و غریبی که باورش برای من سخت باشه رو دوست دارم"
اون یکم با خودش فکر کرد کجا و کدوم قسمت موزه ببرتش ولی به نتیجهای نرسید پس از یکنفر از آدمایی که تو موزه بودن و ساکن همون شهر بودن سوال کرد-معذرت میخوام، آقا؟
مرد با مهربونی به اون دوتا نگاه کرد و در جواب "بله" ای گفت
-خیلی عذر میخوام مزاحمتون شدم فقط یک سوالی داشتم
مرد لبخند زد
*ایرادی نداره پسرم، بفرمایید
تهیونگ لبخند زد
-کدوم قسمت موزه دارای چیزای عجیب و غریبه که باورش سخته؟
مرد هم متقابلا لبخند زد و ازشون خواست تا دنبالش برن.
------------------------------------
مرد اونارو به پایین ترین طبقه آورد
جایی که پر از وسایل های عجیب و غریب بود
تفنگ هایی که نورهایی ازشون خارج میشد که هیچکس نمیدونست کاراییشون چیه
دستکشهای عجیب
نوشتههای عجیب روی کتابای قدیمیجونگکوک غرق دیدنشون شده بود
و تهیونگ غرق دیدن جونگکوکاونا کمی اونجارو گشتن و بعد از موزه خارج شدن
------------------------------------
بعد از خارج شدن از موزه
به سمت پارکی رفتن که همون اطراف بود و روی نیمکت های پارک نشستنجونگکوک کمی به اطراف نگاه کرد و بعد درباره اون وسایلای عجیب توی موزه از تهیونگ سوال پرسید
YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐦𝐲𝐬𝐭𝐞𝐫𝐲 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐞𝐲𝐞𝐬
Fanfictionوضعیت: درحال آپ.. 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫; 𝐉𝐞𝐨𝐧 𝐋𝐮𝐤𝐚 𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞; 𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤,, 𝐒𝐮𝐛 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞; 𝐍𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞; 𝐅𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲, 𝐌𝐲𝐬𝐭𝐞𝐫𝐲, 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐒𝐦𝐮𝐭 تهیونگ برادر بزرگتر ولی ناتنی جونگکوکه و علاقه خاصی به...