تهیونگ چیزی که خونده بود رو باور نمیکرد.
این دفتر رو خودش به جونگکوک داده بود؟ پس چرا هیچی به خاطر نداشت؟ اما سوال اصلیش این بود که چرا جونگکوک اون شب برای کشتن تهیونگ به خونشون رفته بود؟
سری تکون داد و کلافه ورقی به دفتر زد و خوندن رو ادامه داد.
" 12 ژانویه 2007
امروز جلوی مدرسه تهیونگ داشتم از دور کشیک میدادم.
ولی اون بچه ی شیطون زیادی تیز بین نبود؟
به محض دیدنم از اون فاصله، سریع به سمتم دوید و محکم پاهام رو بغل کرد.
وای خدایا قدش به زور تا نافم میرسید ^_^
به محض دیدنم گفت: اومدی دیدن من درسته؟
نتونستم بهش نخندم. پقی زدم زیر خنده و خم شدم تا هم قدش
بشم.
گفتم: آره اومدم تو رو ببینم. میای باهم بریم اسکی روی یخ؟
دماغش رو بالا کشید و با چشم های مظلومی بهم نگاه کرد و گفت:
اسکی روی یخ؟ من تا حالا انجامش ندادم و یاد ندارم.
دستم رو آروم روی موهای مواجش کشیدم و گفتم: من بهت یاد میدم ته ته کوچولو.
یکهو از گردنم آویزون شد و بوسه ای روی گونم زد.
لب هاش از سرما یخ زده بود و ترک داشت. دستش رو گرفتم و سمت ماشینم رفتیم.
بخاری رو براش روشن کردم و چند متر جلو تر از داروخونه براش بالم لب توت فرنگی Nivea خریدم.
با خنده گفت: از کجا میدونستی عاشق توت‌فرنگی ام؟
پس اون عاشق توت فرنگیه. شاید باید دفعه بعد براش توت‌فرنگی
بخرم؟
اوه نه نه نه من قرار نیست دوباره این بچه رو ببینم. قطعا دفعه بعد اسلحم رو روی قلبش هدف میگیرم."
و حالا تهیونگ فهمیده بود جونگکوک از کجا میدونسته که اون عاشق توت فرنگیه!
نمیدونست چرا ولی وقتی که داشت کلمه به کلمه ی اون خاطره رو میخوند لبخند زیبایی روی لب هاش نقش بسته بود.
" 24 ژانویه 2007
خیلی سخت مریض شدم و افتادم توی تخت.
قطعا وقتی خوب بشم اولین کاری که میکنم کشتن تهیونگی کوچولوی کیوتمه!"
" 1 فوریه 2007
باید امروز برم آلمان چون یه معامله مهم دارم. بعد از اون قطعا تهیونگی میمیره"
واضح بود جونگکوک کار هاشو پشت هم ردیف میکرد تا نخواد با تهیونگ رو برو بشه.
آخه چطور باید با دلش کنار میومد و پسر رو میکشت؟
"7فوریه 2007
به محض نشستن هواپیما ماشین رو برداشتم و رفتم سراغ تهیونگ.
خدا میدونه بیشتر از ده بار اسلحم رو بالا آوردم ولی قلبم مانع میشد از کشیدن ماشه.
اون پسر چه گناهی داشت؟ بهتر نبود برم سراغ برادر بزرگش؟
اما هرچقدر فکر میکنم یه چیزی درمورد کیم بزرگه با عقلم جور در نمیاد.مطمئنم کیم بچه ی نا مشروع سورا و اون مردکه ولی چطور باید اینو بفهمم؟"
YOU ARE READING
PRINCE // KOOKV ✔️
Romance[پرنس || prince]🍻 |COMPLETE| کیم تهیونگ، انترن جوانی که به طرز عجیبی برادرش چند وقتیه ناپدید شده و اون طبق گذشته‌ای که از برادرش میدونه هر روز به قمارخانه‌ها، کازینوها و کلاب‌های سئول سر میزنه تا بتونه ردی ازش پیدا کنه اما یه روز توسط افراد مافیایی...
part 13
Start from the beginning
