part 4

1.8K 268 21
                                    

سرمه ای، مشکی، سفید و رنگ های دیگه که انگار هیچ کدوم به دل تهیونگ ننشسته بودن.

_ببین آقا یه کت شلواری میخوام که روش کار شده باشه و ساده نباشه. رنگش هم یه رنگ قشنگی باشه نه نارجی و سبز لجنی! آخه کی دیگه این روزا میاد کت شلوار لجنی میپوشه؟

جین به غر غر های پسر خندید و قدمی به جلو گذاشت.

_اگر از لباس های اینجا خوشتون نمیاد میتونیم بریم جاهای دیگه رو ببینیم.

تهیونگ سری تکون داد و گفت:
_خوشم نیومد ولی این چهارمین مغازست پسر.

جین خواست حرفی بزنه ولی با زنگ خوردن گوشیش، دستش رو توی جیب کت زغالیش فرو برد و گوشیش رو در آورد.

_بله جونسو؟

تهیونگ گوشاش رو تیز کرده بود ولی با دور شدنِ جین هیچ راهی برای شنیدن اون مکالمه وجود نداشت.بعد از چند دقیقه جین برگشت و چیزی کنار گوش یکی از بادیگارد ها پچ پچ کرد.

_چیزی شده؟

تهیونگ پرسید و درجواب لبخند شیرین و مهربون جین رو دریافت کرد.اون پسر زیادی برای شغلی که داشت مهربون نبود؟

_باید برگردیم تهیونگ شی؛ یه کار فوری پیش اومده که مجبوریم برگردیم ولی در اولین فرصت دوباره شما رو برای خرید میارم.

حقیقتا وظیفه جین هرچیزی بود جز بیرون رفتن با همسر آینده رئیسش و کمک کردن بهش توی انتخاب و خرید لباس و وسایل هاش ولی خب چطور میتونست دست رد به سینه اون پسر بزنه اونم وقتی که تهیونگ با کیوت ترین چهره ازش خواهش کرده بود؟

تهیونگ با چهره غمگین لب هاشو بیرون داد و گفت:
_باشه عیب نداره. میشه منو برسونی بیمارستان؟
_البته

تهیونگ جلوتر به راه افتاد و سمت آسانسور مرکز خرید رفت.با رسیدن به پارکینگ یکی از بادیگارد ها خرید های انگشت شمار تهیونگ رو توی صندوق ماشین قرار داد و در رو برای تهیونگ باز کرد.

هوای سئول اون روز آفتابی بود ولی سوز کمی از سرما هم چاشنی اون روز آفتابی شده بود.درختا برگاشون هنوز سبز بود ولی میشد از سوز هوا و دیدن یکی دوتا برگِ زرد رنگ بین سبزه های درختان فهمید اکتبر به اواسط خودش رسیده

با رسیدن به بیمارستان تهیونگ از ماشین پیاده شد و از جین خواست خرید هاشو به عمارت جونگکوک ببره. بالاخره هرچی نباشه دو روز دیگه قرار بود همسر جونگکوک بشه و شاید برای همیشه توی اون خونه زندگی کنه!

با وارد شدن به بیمارستان اولین حدسش این بود که مدیر بیمارستان بخواد به جونش بابت تاخیر های زیادی که این روزا داشت غر بزنه ولی برعکس افکارش اون مرد پیر و کچل لبخندی به تهیونگ تقدیم کرد و با مهربونی به سمتش رفت.

PRINCE // KOOKV ✔️Where stories live. Discover now