𝟐| 𝐒𝐨𝐦𝐞 𝐨𝐧𝐞 𝐞𝐥𝐬𝐞

Start from the beginning
                                    

_ معذرت میخوام ولی فکر کنم کائنات ازت میخوان که زنده بمونی

کائنات نمیخواستن بمیره؟ باید حس خوشحالی داشته باشه یا ناراحتی؟ تا دو دقیقه پیش فکر میکرد اینجا و این نقطه از خونه‌اش آخرین جاییه که ایستاده و بعد از اون همه چی تموم میشه ولی حالا کاغذ های پایانی سناریوی زندگیش توسط اون مرد پاره شده بود و هیچ پایانی وجود نداشت.
برای پسری که همیشه منتظر پایان بود حالا دقیقا توی زمانی که فکر میکرد پایان فرارسیده همه چی عوض شده بود و حتی نمیدونست الان باید چی بگه!
مرد قدبلند همونطوری که سعی میکرد خشاب کلت هارو خالی کنه نگاهی به پسر که خشکش زده بود انداخت و لبخندی زدی

_ بیخیال فکر نمیکنی زندگی کردن از مردن هیجان انگیزتر باشه؟

این حرف رو یه قاتل میزد؛ کسی که وظیفه داشت به هر دلیلی زندگی رو از آدم ها بگیره و هر وقت که بخواد فرشته مرگ باشه.
چند باری دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه اما صفحه ها خالی بودن و کلمات بیهوده‌.
مردی که با خیال راحت زیپ کیفش رو می‌بست و اون رو بلند کرد نگاهی به بکهیون انداخت که همچنان بی حرکت بود کت چرمش که روی صندلی انداخته بود رو برداشت و اون رو توی دستای پسر گذاشت.

_ باید جایی برم به نظرت میتونی تا زمانی که برگردم براش یه جای مناسب پیدا کنی تا خشک بشه؟

صبر نکرد تا پسر چیزی بگه کت جین ذغالی رو از همون کیف درآورد و بعد از پوشیدنش از خونه خارج شد.

( پایان فلش بک )

__________

به جسد مرد مسنی که چند ساعت اخیر براش دردسر زیادی درست کرده و باعث شده بود انرژی زیادی مصرف کنه نگاهی انداخت و از جای جسد و طریقه درست قرار گرفتن مدارک خودکشی مطمئن شد.
به سمت میز کار رفت و برگه‌های قراردادی که طبق روال همیشگی نوشته میشدن رو دوباره مرور کرد و لبخند رضایت نهایی بعد از کامل بودن برگه روی لبش نشست.
اتاق کار شامل قفسه های کتابخونه چوبی و تیره رنگی میشد و وسط اون اتاق، میزی دقیقا به همون رنگ وجود داشت و همه اون ها تنها جزئیات اون اتاق رو تشکیل میدادن؛ البته حالا جسد صاحبشون هم به اون ها پیوسته بود.
لیوان آب بزرگ و ظرفی از دارو های مختلف و چندین سرنگ از هروئین که جای سوزنشون روی بازوی پیرمرد باقی مونده بود داستان رو خیلی ساده میکرد؛ قاتلی که استخدام شده بود تا با روشی بدون دردسر و سر و صدا اون رو به قتل برسونه.
زمانی که میخوای کسی رو بدون اینکه زیاد اذیت کنی بکشی... چی بهتر از اینکه باعث بشی از حجم مواد مخدر زیاد اوردوز کنه؟ روشی که احتیاج به زور ورزی و انرژی زیادی نداره؛ پلیس ها هم با پیدا کردن حجم زیادی از مواد توی خون اون پیرمرد شاید حتی هیچ وقت فکر نمیکردن که اون به قتل رسیده.
پایان برای پیرمرد مقداری تفاوت داشت؛ اون یه داوطلب خودکشی نبود و بلکه قرار بود به بهترین حالت ممکن ترور بشه! حالا که پارک چانیول به کشورش برگشته بود هیچ کس بهتر از اون پیدا نمیشد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 26, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝 𝐀𝐧𝐝 𝐇𝐨𝐧𝐞𝐲 Where stories live. Discover now