part 42(spoil?)

3 1 0
                                    

عاشق شدن ...جمله عجیب و درعین حال قدرتمندیه  اگر ازم بپرسن عاشق شدی جوابم یه نه مطلقه  ولی راستش فکر میکنم این نه از ندونسته های من سرچشمه میگیره ...
نمیدونم دقیقا از کجا باید شروع کنم ولی فکر میکنم باید از  نقطه اغازین همه چیز بگم  تنها بودم  و کسی کنارم نبود روز به روز تنها تر می شدم و بیشتر از زندگیم فاصله می گیرفتم و حتی وقتی تونستم دوستایی برای خودم پیدا کنم بیشتر از قبل تنها شدم!  تااینکه اونو دیدم ، اون پسر واقعا عجیب بود ما باهم وقت می گذرونیدم  می خندیدیم  اون از کسی که دوستش داشت می گفت و من فقط نگاهش می کردم ... گذشت و من   بخاطرش دست به کارهای احمقانانه ای زدم که  باعث شد  همه چیز از هم بپاشه و در اخر همه چیز خراب شد ... تک تک چیزایی که براشون نقشه داشتم روی سرم خراب شدن و من موندم و آوارهایی ک کنارم ریخته بود.
عشق قشنگی بود  و ازش پشیمون نیستم ولی از کردهای خودم  پشیمونم

"کیم نارا"

DAiLY LIFEWhere stories live. Discover now