•_فقط تو..

75 25 13
                                    

کیونگسو و جونگین دستاشون تو هم قفل کردن بهم دیگه نگاه کردن و جونگین سر تکون داد.

"کیونگسو:آره..آره ما با همیم.

"سوهو؛چرا؟(چشماش درشت شد.)

"جونگین:چرا..؟!(تکخندی زد.)

"کیونگسو؛چون همدیگر دوست داریم.

سوهو با ناباوری براشون سر تکون داد.

"سوهو:ما نباید با کسی قرار بزاریم اگه منیجر بفهمه..

"جونگین:من خودم بهش میگم..به بابامم میگم، من از هیچکدومتون نمی‌ترسم!

"سوهو:اینکار نکن..!(عاحی کشید.)تو نباید بهشون چیزی بگی چون تو دردسر میوفتی!

"جونگین:من میدونستم که تو قلب مهربونی داری..(لبخند زد.)

سوهو عاح خسته ای کشید.

"کیونگسو:برنامه مونکیو دوباره طبق نقشه اش پیش نرفت.(لبخند زد.)

"جونگین:آره..امم...الان ما میتونیم برگردیم تو اتاقمون؟(از سوهو پرسید.)

"سوهو:برید.

کیونگسو لبخند گرمی تحویلش داد و اونا رفتن توی اتاق کیونگسو قرصش خورد در حالی که جونگین داشت به اون نگاه میکرد.

"جونگین:تو واقعا دلت نمیخواد حامله بشی؟

"کیونگسو:من ی رویا دارم!(لبخند زد.)خودتم میدونی که نمیتونم حامله بشم.

"جونگین:ولی من میخوام با تو یک خوانواده داشته باشم.

"کیونگسو:اونم به موقعش(لبخند زد و دستش روی دست جونگین گذاشت.)

"جونگین:دوست دارم(کیونگسو رو محکم بغل کرد.)

کیونگسو براشون شام درست کرد و وقتی که توی آشپزخونه بود با بکهیون صحبت کرد.

"کیونگسو:ما انجامش دادیم.

"بکهیون:بالاخره..!(صورتش بشاش شد.)چطور بود..؟

"کیونگسو؛خووب..(سرخ شد.)

"بکهیون:منظورت عالیه دیگه..! صورتشُ نگاه کنن..!

"کیونگسو:اون محشر بود.

"بکهیون:دردت گرفت؟

"کیونگسو:یکم(به سمت گاز برگشت و بعد از چک کردن خورش،زیرش خاموش کرد و دوباره به سمت بکهیون چرخید.)من خیلی دوسش دارم در حدی که حس میکنم قلبم هر آن میخواد منفجر بشه.

"بکهیون:من خوشحالم برات

به محض ورود جونگین لپاش گل انداخت.

"جونگین:من گرسنمه..شام آماده س؟

"کیونگسو؛پنج دقیقه دیگه

"جونگین:خوبه(لبخند خوشحالی زد.)

Embrace my heart(kaisoo_translation)Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum