•_دروغ ها..

75 24 13
                                    

بکهیون فورا ضربه ای به پیشونیش زد.

"اوه..! یادم رفت..! اینا مال منن..!

همه نگاهشون از کیونگسو گرفتن و به بکهیون دادن.

"چانیول؛تو هم قرص میخوری هم مجبورم میکنی از کاندوم استفاده کنم؟!

"بکهیون:من فقط...همینجوری خریدمش!میخواستم بهت بگم.

کیونگسو نفس راحتی کشید.

ولی چشمای جونگین برای مدتی به کیونگسو خیره موند.

اون شب کیونگسو ترجیح داد پیش پسرا بمونه تا جونگین..اون نمیتونست تو چشماش نگاه کنه.اون هنوز خجالتزده بود و میترسید.

بدین ترتیب...تو پذیرایی پیش پسرا نشست و جونگین هم رفت به اتاقشون تا بخوابه.

وقتی همه رفتن اتاقشون تا بخوابن بکهیون و کیونگسو اونجا موندن.

"کیونگسو:مرسی که زندگیم نجات دادی..(دستش روی پای بکهیون گذاشت.)

"بکهیون:میدونی...فکر نمی‌کنم که جونگین متقاعد شده باشه!

"کیونگسو:خودمم متوجه نگاه گیجش شدم..

"بکهیون:مشکلی پیش نمیاد.
(دستش روی شونه ی کیونگسو گذاشت.)

کیونگسو بعد از مدتی به اتاقشون برگشت.
خوشبختانه،جونگین خوابیده بود روی تختش دراز کشید و به سقف خیره شد.

صبح روز بعد،کیونگسو از خواب بیدار شد و برای پسرا صبحونه آماده کرد.و از بکهیون خواهش کرد که اگه جونگین خواست سوالی بپرسه اون کنارش باشه و تو جواب دادن کمکش کنه اون میترسید از اینکه جونگین چیزی راجب قرصا ازش بپرسه!

بعد از اینکه خوردنشون تموم شد.جونگین به اتاق رفت و منتظر کیونگسو موند.ولی اون نیومد.چون تصمیم گرفت تو آشپزخونه وقتش با تمیز کردن
هدر بده بکهیون هم پیشش بود.

"جونگین:امم..کیونگسو؟میشه با هم صحبت کنیم؟

"کیونگسو:الان سرم شلوغه...(لبخندی زد و پشت گردنش با دستش مالید.)مشکل چیه؟

"جونگین:هیچی..!(لبخندی زد و با پسرا خوابگاه ترک کرد.)

"بکهیون:خودتم میدونی که بالاخره باید باهاش رو به رو بشی!

"کیونگسو:من..نمیخوام بهش دروغ بگم...(با حوله اپن رو که خیس شده بود،خشک کرد.)

"بکهیون:اون رفتش..دیگه تمیز کردن بسه بیا بریم..

"کیونگسو:باش..(ولی هنوز مضطرب بود.)

کمی بعد،اونا از خوابگاه بیرون رفتن و به سمت استودیو حرکت کردن.

جونگین و راوی به همراه مونکیو برای ناهار از کمپانی بیرون زدن.

"راوی:امروز کیونگسو رو دیدی؟حالش چطوره؟

Embrace my heart(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now