•_ممنونم...

112 30 22
                                    

منیجر،درحالی که دست به سینه وایستاده بود.نگاشون میکرد.

"تو که پسر خوبی بودی...واس چی اینکار کردی..؟!
(به جونگین خیره شد.)

"جونگین:من متاسفم..لطفا به پدرم در این باره نگین..!(التماس کرد.)

" و تو چطور...پسره ی تازه وارد...!
(منیجر به کیونگسو نگاه کرد.)

"کیونگسو:خودش ازم خواست بزنمش..!
(گفت و شونه هاش بالا انداخت.)

"خودت خواستی...جونگین..؟!

جونگین با خجالت سرش پایین گرفت.

"شماها باید با هم دیگه کنار بیاید...! نباید از این کارا بکنید..هر چی نباشه هم اتاقی همدیگه اید..!

"جونگین:من متاسفم..!
(دوباره عذرخواهی کرد.)

"اگه رفتارتُ عوض کنی...چیزی به پدرت نمیگم..حالا هم میرین و خوابگاهتونُ تمیز میکنید..! تک به تک اتاقا...خودمم باهاتون میام...!

"جونگین:نهه..!
(اعتراض کرد.)

"خفه شوو..! باید خوشحال باشی که جفتتون نبردم پیش پدرت...! حالا هم دنبالم بیاین...!

اون دو تا به دنبال منیجر به خوابگاه رفتن و منیجر توی پذیرایی نشست.

" حالا وقت تمیز کاریه...شروع کنید..!

"کیونگسو؛من اتاق سوهو رو تمیز میکنم..!

"نه..شما دو تا همه اتاقا رو با هم تمیز میکنید..!

کیونگسو عاحی کشید و به جونگین نگاه کرد.

"کیونگسو:بیا بریم...

اونا وارد اتاق سوهو و سهون شدن..لباساشون همه جای زمین پخش شده بود و تختاشون،بهم ریخته بود کیونگسو نفسش بیرون داد.

"کیونگسو؛من زمین تمیز میکنم..بقیش با تو...

"جونگین:باشه...

کیونگسو زمین رو جارو زد و بعدش تی کشید.به جونگین نگاه کرد که داشت به سختی تلاش میکرد تا اون لباسا رو تا کنه.

"کیونگسو:اونطوری نه...!
(لباس از جونگین گرفت.)
بزار من انجامش بدم..!

جونگین رفت و لبه ی تخت نشست.

اونا به اتاق چانیول و بکهیون رفتن..و جونگین به کیونگسو نگاه کرد.

"جونگین؛بهت گفته باشم..من دست به تختشون نمیزنمم..!

"کیونگسو؛چرا..؟!

"جونگین:چون ممکنه روش اسپرم باشهه...!

کیونگسو نتونست جلوی خندیدنش بگیره.

"کیونگسو؛خیلی خب..پس ملافه ها رو بنداز تو ماشین...

"جونگین:خودت انجامش بده...لطفااا...

"کیونگسو؛پوفف...باشه...!

"جونگین:ممنونمم...(با خوشحالی لبخند زد.)

Embrace my heart(kaisoo_translation)जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें