تمین بوی خوش چانیول رو به ریههاش کشید و محکمتر بغلش کرد.
_وقتی اولینبار کنار بکهیون دیدمت، چشماش با همیشه فرق میکرد. یهجوری میدرخشید و میگفت خانوادهشی که واقعا وقتی شنیدم برنامهمون به هم رسیدنتونه، نتونستم ردش کنم.
کمی از جوان قدبلند فاصله گرفت و توی فاصلهی کمی از صورتش توقف کرد.
_ولی چون بهم مدیونی بهم قول بده با منم همکاری کنی پسر خوشگل، باشه؟ اجازه میدم اون دوستپسرتم اگه خواست بیاد!
چانیول با شنیدن "دوستپسرت" بیشتر خجالت کشید و سرش رو با لبخند تکون داد.
_آفرین.
چانیول مسلما نمیتونست با اون سرووضع پیش بکهیون بره و ییشینگ هم باهاش موافق بود. اونها تصمیم گرفته بودن بهوسیلهی سویونگ حواس بکهیون رو پرت کنن. درنتیجه دِدلاین یکی از پروژهها رو کوتاهتر اعلام کردن و اینطوری شد که بکهیون به چانیول پیام داد شب نمیتونست به خونه برگرده و قرار بود توی شرکت بمونه. چانیول کمی عذاب وجدان داشت ولی این عذاب وجدان بهتر از اینطوری دیدنش بود. تا فردا صبح بخاطر داروها، ورمها کمتر میشد.
اون از کاری که کرده بود، پشیمون نبود. نیاز داشت تا با ییشینگ تصفیهحساب کنه. ییشینگ، عزیزترین دوست بکهیون و عشق جونمیون بود. اون میخواست پیش سامچونش که الان عشق زندگیش بود باشه و باید حضور ییشینگ رو هم میپذیرفت. جدا از همهی اینها، این کتککاری باید خیلیوقت پیش انجام میشد. همون شب که چانیول، جونمیون رو توی اون وضعیت دید. الان که بکهیون رو پیدا کرده بود، بیشتر جونمیون رو درک میکرد. حسی بهش میگفت که شاید اون هم آدمی رو توی زندگیش پیدا کرده که نمیتونه مقاومتی دربرابرش داشته باشه. این هم میتونست نقطهضعفش باشه و هم نقطهعطفش.
افکار و نظرش راجعبه ییشینگ بعد از شنیدن حرفهای یسونگ عوض شده بود. وقتی که یسونگ از تلاش ییشینگ برای اینکه به هم برسن حرف زده بود، احساس کرد ییشینگ رو هم دوست داره ولی بخاطرش احساس گناه میکرد. بخاطر خودش و جونمیونهیونگش احساس گناه میکرد و تنها راهی که برای خلاصی پیدا کردن از اون افکار و مدیون نشدن به خودش پیدا کرد، تصفیهحساب بود.
📌✂️📏
صدای قدمهای عجولی توی سالن پیچید و چند ثانیه بعد مشخص شد که صاحب قدمها، جونمیون بود.
_ییشینگ!
لبهای مردی که عاشقش بود، پاره شده بودن و زیر چشمش سیاه بود. بعضیاز قسمتهای صورتش هم پانسمان داشتن.
_چه زود رسیدی.
مرد کوچکتر با عجله جلو اومد و زانو زد. برخورد دستش با فک مرد بزرگتر صدای آخش رو درآورد.
ČTEŠ
Sew Me Love
Fanfikceپارک چانیول برای رسیدن به آرزوهاش مجبور میشه دورهای رو بهعنوان کارآموز پیش خیاط ماهر و معروفِ مشهورترین برندِ دنیا، بیون بکهیون، سپری کنه. و مهمترین چالش زندگی هر دوی اونها توی همین برههی زمانی رقم میخوره... 💕 #Sew_me_love 🧵 FICTION : برای...
📍شصتودو: اونطوری میخوامت📍
Začít od začátku