★𝐩𝐚𝐫𝐭 4

274 33 19
                                    

یک هفته بعد

روی تختم دراز کشیده بودم و داشتم توی اینستا ول میچرخیدم‌.
ناگهان در با شتاب باز شد و پدرم با نیشخند رو مخش بهم گفت:
"جفتت رو پیدا کردی؟"
فاک!! به کل یادم رفته بود!!
"م..من جفتمو پیدا ن..نکردم پدر.."
"میدونستم بی‌عرضه‌ای حالا که جفتت رو پیدا نکردی طبق چیزی که بهت گفتم ، میفروشمت!"
"ا..اما پ..پدر.."
"دهنتو ببند!"
بعد از گفتن این حرف از اتاقم بیرون رفت و درو محکم پشت سرش بست

میخواستم اهمیت ندم اما نمیشد
حس اینکه پدرت مثل یه اشغال از خونه بیرونت کنه خیلی بده و با هیچ حسی قابل مقایسه نیست..
من هیچ کاری از دستم بر نمیاد تنها کاری که میتونم بکنم صبر و تحمله..

من هیچ کاری از دستم بر نمیاد تنها کاری که میتونم بکنم صبر و تحمله

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

-----

-----

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝙢𝙮 𝙜𝙧𝙖𝙮 𝙬𝙤𝙧𝙡𝙙↲Where stories live. Discover now