᯽ᴛᴏ ᴍɪɢʜᴛ ʟɪᴋᴇ ʟɪsᴛᴇɴ ᴛᴏ: دشت پروانه ها، سوگند و کوروش
᯽ʟɪᴋᴇ ᴀɴᴅ ᴄᴏᴍᴍᴇɴᴛ
« آغوش گرمِ سوگ»
•᯽❀᯽•
شانون جونز پرستار داوطلب در درمانگاه مهاجرین که از قصد زنان خارجی رو اخته میکرد و اعضای بدن کسانی که میمردند رو میفروخت، در حیاط پشت خانه اش به قتل رسید.ریس: من نمیتونم هضم کنم. این ضعف سیستم قضایی ما رو نشون میده که نتونستیم این حرومزاده های اشغال رو دستگیر کنیم، ولی یه آدم معمولی تونسته و حالا داره به سزای اعمالشون میرسونه و ما بازم نمیتونیم به چنگش بیاریم!
مرد مشتش رو به پیشانی اش کوبید و کلافه نفسش رو بیرون داد.
بعد از هری، باز هم مَردم مردند. ریپر شدو همچنان در کوچه ها بو میکشید و جرم و جنایت رو سلاخی میکرد. کسی سرنخ جدیدی از محل های جرم پیدا نمیکرد چون کسی بصیرت و چشم بینای هری رو نداشت.اِللا گالیتزه با نتایج کالبد شکافی تو دفتر او حاضر بود. نایل کنار قاب چوبی در دست به سینه تکیه زده و به پاهاش نکاه میکرد.
نایل: از بخش مواد مخدر یه گزارش رسیده که خانم جونز به مجروحین چاقوکشی یا تیراندازی یه گروهک های فاسد و مجرم کمک های پزشکی میرسونده. یه ساقی مواد شناساییش کرده و گفته چندباری براش مشتری اعضای بدن جور کردن. یا جونز با بعضی از مهاجرین وارد مذاکره میشده تا با جاساز کردن بسته هایی توی بدنشون از مرز رد بشن.
ریس: و همچین ادمی آزادانه میچرخیده! اینم از این. من امروز با کلادیا درباره ی پیشرفت پرونده قرار دارم چی بهش بگم؟!
کلافه و از روی حرص دستش رو بالا انداخت و به صندلی اش تکیه داد. چرخید و بیقرار پاهاش رو روی زمین کوبید.
اللا با گیجی به او و بعد نایل نگاهی انداخت و بازرس متوجه ی درک نکردن او شد.نایل: دوست دخترشو میگه! کلادیا مورس، معاون شهرداره.
دختر ابروهاش رو با حالت فهمیده بالا انداخت و بعد باز مقابل ریس ایستاد. مرد زیر چشمی نگاهی بهشون انداخت و بعد غرید.
ریس: از جسد چی دستگیرت شده؟!
دختر با اینکه بالاخره مورد توجه قرار گرفته جا خورد و با جمع و جور کردن حواسش، جلوتر رفت.
اللا: آلت قتاله همون قبلی بوده. روش قتل به همون شکل و علت مرگ خونریزی. پوستش و زیر ناخن هاش تمیز بود و با اینکه میدونستم قاتل تمام جسم مقتول رو از آثار خودش پاک میکنه پس رفتم سراغ چیزی که دستش بهش نمیرسید. خب... نه کاملا ولی دست نخورده باقی مونده!
ریس: و اون چیه؟
اللا: معده ی قربانی!
زن تخت شاسی درون دستش رو زیر و رو کرد و تکه برگه ایی حاوی توضیحات بیرون کشید.
YOU ARE READING
The Melody In Fuss Of Flames
Random*ᴏɴ ɢᴏɪɴɢ*²⁰²² سایه ایی در بردفورد به راه افتاده که زندگی رو از پارگی های کمر زن ها بیرون میکشد. برقرار کردن تعادل بین تعقیب کردن صاحب این سایه با رسیدگی به دو جفت چشم آبی، برای کاراگاه دشوار تر شده. در خانه ایی نو که از ضربان قلبش بنا شده، جانی نو...