کیونگسو قرصا رو توی کولهپشتیش قایم کرد و با بکهیون به شرکت رفت.
هیچ نمیدونست که چرا کل روزُ داشت به سکس کردن با جونگین،فکر میکرد...! نکنه بخاطر قرصا بوده باشه.؟به هر حال وقتی برگشتن خوابگاه رفت توی حموم و یواشکی یکی از اونا رو خورد.چون دلش نمیخواست کسی ببینتش..و وقتی از حموم بیرون اومد سهون و سوهو و جونگین رو دید که پشت اتاق چانیول وایستاده بودن.
ظاهرا چانیول و بکهیون داشتن با همدیگه دعوا میکردن.
"کیونگسو:چیشده..؟
"جونگین:نمیدونم..!
"سوهو:بخاطر همینه که از این بدم میاد..از قرار گزاشتن دو نفر از ما..(عاحی کشید.)
جونگین و کیونگسو در سکوت بهم نگاه کردن.
"سهون:خیلی خب...بیاید یکم بهشون فضا بدیم..(گفت و رفت توی پذیرایی نشست.)
بکهیون از اتاق زد بیرون و درُ محکم بست با اخم عمیقی نگاشون کرد و بعد خوابگاه ترک کرد.
کیونگسو به دنبالش رفت.
"کیونگسو:بکهیون...!
"تنهام بزار..!
"کیونگسو:نمیتونم..! تو الان نیاز داری با یکی حرف بزنی...!
"بکهیون:احتمالا دارم..!(نفسش بیرون داد.)
"چی شده..؟
اونا وارد آسانسور شدن.
"بکهیون:من چانیول دیدم که داشت با اون دختر بیرون از شرکت حرف میزد..اون حتی باهاشون عکسم انداخت..!
"خبب...
"بکهیون:خببب..؟! اون نباید اینکار میکرد..!
"بکهیونن...!
اونا از آسانسور بیرون اومدن از آپارتمان خارج شدن.
"اونم به زودی قراره معروف بشه پس این یچیز عادیه که با طرفدارا عکس بگیره و ازشون هدیه بگیره..!
"بکهیون:حق با توعه کیونگسو..
"تو باید بهش اعتماد داشته باشی..!
بخاطر همچین دلیل احمقانهای باهاش دعوا نکن..!"بکهیون:نمیتونم کیونگسو..من خیلی حسودیم میشه...
"بهش عادت میکنی..(با لبخند گفت.)
اونا تا نزدیک پارک رفتن و بعد از اینکه یکم اونجا موندن به خوابگاه برگشتن.
کیونگسو لبخندی زد وقتی بکهیون وارد اتاق خوابش شد و درُ بست.
"سهون:چجوری آرومش کردی..؟
"کیونگسو:فقط حقیقت بهش نشون دادم..!
"سوهو:ماما کیونگسو باهوش ترینه...!
"کیونگسو:اگه یبار دیگه اونطوری صدام کنی میزنم تو تخمات..!
YOU ARE READING
Embrace my heart(kaisoo_translation)
Randomکیونگسو و جونگین،کارآموزای یک شرکت معروف کیپاپن..اونا عاشق همدیگه میشن..ولی آیا این عشق میتونه در برابر موانع، دووم بیاره..؟یا اینکه اونا رو از پا در میاره..؟ writer:sun_gee translator:lil_sua
•_خیلی خجالتیی...
Start from the beginning