📍پنجاه و نه: زیر نور مهتاب📍

Magsimula sa umpisa
                                    

دستش رو بلند کرد و پشت گردن پسرش رو مالش داد. پایین‌تنه‌اش رو بیش‌تر به بدن چانیول چسبوند و منتظر واکنشش موند. چانیول با این حرکت هیونگ طاقتش طاق شد و بی‌اختیار لب‌هاش رو به ترقوه‌اش چسبوند و آروم اما قوی مکید.
_یول-

صدای بی‌قرار بکهیون راضیش کرد تا عقب بکشه. نور ماه برای این‌که بتونه به اندازه‌ی لازم به چهره‌ی زیبای مرد تسلط داشته باشه، کافی بود. کمی به چشم‌های پرنفوذش خیره موند و بعد بین دو ابروی مرد رو خیلی نرم بوسید. سپس نوبت نوک بینی دوست‌داشتنی‌اش بود. وقتی به لب‌های مرد رسید، خیلی آهسته و خیس‌تر عمل کرد و بعد چونه‌ش رو هدف گرفت.

بکهیون اون‌قدر هیجان زده شده بود که هرازچندگاهی نفس‌کشیدن رو فراموش می‌کرد. با احساس بوسه‌ی چانیول درست زیر گلوش نفسش رو محکم بیرون داد و قبل از این‌که به خودش بیاد زبون چانیول رو روی نیپل راستش احساس کرد و کل بدنش لرزید. حرکت زبون چانیول فقط برای چندلحظه‌ی ابتدایی آروم بود و بعد سرعت بیش-تری گرفت. بکهیون بی‌اختیار لب پایینش رو گاز گرفته بود تا صدای شرم‌آوری از خودش بیرون نده.

چانیول با زبونش یک‌خط خیسی از نیپل راست بکهیون تا سمت چپش کشید و وقتی نوکش رو احساس کرد، متوقف شد. چند بوسه‌ی ریز زد و همون‌کاری رو که با سمت راست انجام داده بود، برای سمت چپ تکرار کرد.
مرد جوان داشت از لذت دیوونه می‌شد. نفس‌هاش تندتر شده بودن و بیش‌تر توی جاش وول می‌خورد. تنها کاری که تا اون‌لحظه از دستش براومده بود، فرو بردن انگشت‌هاش لای مو‌های پسر جوان  و مشت کردنشون بود.

چانیول آهسته با زبونش حرکت خیلی نرمی از وسط سینه‌ی مرد تا نافش کرد و بعد آروم دستش رو روی کش شلوار هیونگش حرکت داد. چهار انگشتش رو از کش رد کرد و بالا و پایین رفتن ملموس شکم مرد، صحنه‌ی جذابی رو مقابل چشم‌هاش ایجاد کرد. خودش رو بالاتر کشید تا دوباره بوسه‌ای به لب‌های خوشمزه‌ی عشقش بزنه. دست خودش نبود. هربار که لب‌های نرم مرد رو با لب‌هاش محاصره می‌کرد، بیش‌تر می‌خواست و تشنه‌تر می‌شد. برای همین چندثانیه‌ای بازی لب‌هاشون طول کشید. بالاخره چانیول دل‌به‌دریا زد و درحالی‌که لب‌هاش به لب‌های خیس مرد متصل بود،با دو دستش شلوار هیونگش رو پایین‌تر کشید.

بکهیون با کشیده‌شدن لباس و برخورد هوای خنک به پایین‌تنه‌اش ناله‌ی خفه‌ای کرد که باعث شد چانیول بوسیدنش رو متوقف کنه و کمی سرش رو عقب‌تر ببره. عامدانه نگاهش رو به چهره‌ی مرد دوخته بود و به‌جای دیگه‌ای نگاه نمی‌کرد تا عزیزش رو معذب نکنه‌. برای حرکت بعدی بکهیون خیلی هیجان داشت. چشم‌های هیونگش از نگاه مستقیم به صورتش فرار می‌کرد ولی به بینی و لب‌هاش خیره بود و نفس‌‌نفس می‌زد.
مرد جوان آب دهنش رو قورت داد و بعد از چندثانیه روی هم گذاشتن پلک‌هاش، دستش رو آروم به بند شلوار چانیول رسوند و گره‌‌اش رو بدون عجله باز کرد. سپس خیره به چشم‌های چانیول، شلوارش رو پایین‌تر کشید و این‌بار چانیول بود که بخاطر برخورد هوای خنک‌تر به پوست پایین‌تنه‌اش بی‌قرار شد و لب خودش رو بی‌اختیار گاز گرفت. چانیول نگاهش رو از چهره‌ی مرد بزرگتر نمی‌‌گرفت.

Sew Me LoveTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon