Part 9

149 34 14
                                    

یادآوری:
JIMIN: +
NAMJOON: @
JIN: &
YOONGI: #
JUNG KOOK: *
TAEHYUNG: ~
HOSEOK: ٪

_________________________________________

٪ واییی چقد.....هوفف....خستمم

* هیونگ بهتره بری استراحت کنی

٪ اره....خب من میرم بخوابم شبتون بخیر

~*&@# شب بخیر

+ شب بخیر هیونگ

هوسوک با شونه های افتاده گوشیشو برداشت و به سمت اتاقش رفت..

& هوممم منو مونی جونمم بهتره دیگه بریم بخوابیم شب خوش پسرا..

@ شبتون بخیر

و اون دونفرم اونجارو ترک کردن..
ولی فقط یه گربه مونده بود..

~ عا هیونگ توهم امروز حسابی تمرین کردی خسته شدی چطوره بری استراحت کنی چون.._

# کیم تهیونگ...

یونگی جدی با گفتن اسمش حرفشو قطع کرد و ادامه داد...
# چطور بعد این همه سال که باهم زندگی کردیم هنوز منو نمیشناسی فک میکنی به راحتی خر میشم..

ته متعجب به یونگی خیره شد..
~ منظورت چیه...هی.. هیونگ؟

# انقد دوست داری زودتری بری با اون خرگوش عضله ای اون جوجرو به فاک بدی خو برو چرا میخوای منو دنبال نخد سیاه بفرستی...من کاری باهاتون ندارم پس زودتر از جلو چشام گمشین..فقط.........صدا ناله هاتونو نشنوم..

یونگی انقد تند حرفاشو گفت که فرصت نداد اونا حرفی بزنن...
شوکه به هیونگشون که مثل همیشه رک حرف میزد نگاه کردن...

+ ه...هیوووونگ

# جانم جوجه......چته خو راست میگم دیگه....الانم زودتر برو به داد اون موزاشون برس تا شلوارشونو جر ندادن....

بعد گفتن حرفش رو کاناپه لم داد و صدایه فیلم ترسناکی که از تلویزیون پخش میشدو زیاد کرد...

اون سه تاهم با تعجب بهم نگاه کردن و بعد چندمین بلند شدن و یواش با گفتن شب بخیر سریع و ارومی به هیونگ بی عصابشون اونجارو ترک کردن....

# نمیدونم چرا نمیتونن اون هورمونای کوفتیشونو کنترل کنن که بیست چهار ساعت خدا با دیدن هرچی شق نکنن..
یونگی هم بعد رفتن اونا بلافاصله زیر لب با اخم زمزمه کرد و مشغول نگاه کردن به فیلمش شد...

"اتاق نامجین"

«🔞اگه دوست ندارین نخونین🔞»

دو طرف شونه های پهنشو گرفت و اونو رو تخت پرت کرد و روش خیمه زد...

@ امروز خیلی خیره کننده تر شدی کیم سوکجین.....نمیگی اینجوری قلبم با دیدنت میلرزه؟
نامجون با صدای بم و خمارش زیر گوش جین زمزمه کرد و بلافاصله لاله گوش پسر رو گاز گرفت..

⚫𝐋'𝐀𝐔𝐓𝐑𝐄 𝐌𝐎𝐍𝐃𝐄⚫Where stories live. Discover now