[we don't

59 10 14
                                    

stop here]

فقط یک همکلاسی ساده بودیم
اینکه هرروز دیدنت عادتم بشه امکان نداره اتفاق بیوفته ولی افتاده...

یکم دوست بودن مشکلی نداشت ادم میتونه با هزار نفر دوست بشه ولی صمیمی نه خب الان بستیم شدی نه فقط یه دوست تو خونوادم شدی...

بازم تا اینجا موردی نداشت...
ولی الان خیلی مورده که من هم بهت عادت کردمو هم تنها دوست و همه چیز من هستی و الان من تنها چیزی که میخوام تویی...که ندارمت سو نگاییدمت

الان همه چیزی که میخوام تویی...

الان همه چیزی که میخوام تویی

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

***

هنوز وقت نشده البوم هری رو باهم گوش کنیم ولی ماتیلدا رو من توی تو دیدم و خودمم دارم زندگیش میکنم:)

هرچی بنویستم تک تک لحظه هامون تموم نمیشه
ولی همینقدر رندوم و سطحی فکر کنم برای یه یاداوری کوچیک که چه روزایی داشتیم و چه کسایی برای هم بودیم کفایت کنه...

کتابتو دوست داشته باش وگرنه تو کونت میکنمش هروقتم بخای هرچی دیگه لازم بود بگو توش اضافه میکنم...

فکر نکن خاطره یک سال پیش که هنوز منو میخندونه تو این بوک قرار نیست باشه
*جنده بودن
*گودرت
هنوز وقتی یادم میاد اونجوری مثل یه تیکه شت پخش زمین شدی پاره میشم از خنده....

خلاصه گفتم اینم بگم ی وقت فکر نکنی یادم رفته بودش حیحیحیحیحیححیحی

***

یه یادیم کنم از کوکب پتیاره...

<poobon-dorim
<دور میشُدن از رو اون لبات
اون خنــده هات

<poobon-dorim<دور میشُدن از رو اون لباتاون خنــده هات

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

<کتابت تموم شد حالا برو بمیر فردا میبینمت...>

Your Fucking BookDonde viven las historias. Descúbrelo ahora