50-2

538 120 201
                                    

📣 گایز دقت کنین پارت ۵۰ دو بخشیه هر دو بخشش رو براتون بیاره😘

.
.

ذهنش بقدری متلاطمه که وقتی راننده نگه‌ میداره و صداش میزنه تازه متوجه میشه که جلوی خونه نایل رسیدن و پیاده میشه

ل: برگرد خونه و به بچه‌ها بسپار که چهار چشمی حواسشون به مارک باشه

به راننده میسپاره و پیاده میشه..

کلی کار داره که تو اولویتن برای انجام دادن ولی الان اینجاست..

اومده چون دلش تنگ شده و شاید ترسیده..

شاید هم ته دلش بخاطر عذاب وجدانی که در قبال زین داره اینجاس..

هرطوری شده میخواد زین و داشته باشه حتی شده با حضور مارک..

تصمیم غیرمنطقی‌ که فقط با منطق خودش ممکن میشه

از بیرون به مجتمع جلو روش که خونه نایل تنها خونه تاریک اونجاست خیره میشه و متعجب نگاهی به ساعت که هشت شب و نشون میده، میندازه

ل: هنوز که سر شبه پس چرا اینا زود خوابیدن؟

با اخم میگه و سمت خونه میره و یه راست با آسانسور بالا میره و در میزنه و وقتی کسی در و باز نمیکنه، با کلید خودش قفل خونه رو باز میکنه

ل: نایل.. زین... کجایین؟

چراغ خونه رو روشن میکنه و وقتی تو پذیراییِ اون خونه همیشه به هم ریخته آثاری ازشون پیدا نمیکنه، یه‌ راست سمت اتاق خواب میره

ل: زین

با ورودش به اتاق نگاهش سمت زینی که با اخمهای درهم روی تخت نایل خوابیده کشیده میشه و بی‌معطلی سمتش میره

درست وقتی با نشستنش تخت پایینتر میره، زین مضطرب‌ بلند میشه و روی تخت میشینه

ز: لیییام

بی معطلی خودش و تو بغل لیام میندازه و بهش میچسه

ل: خوبی بیبی؟

دستای حمایتگرش و روی کمر پسر بالا پایین میکنه

ز: فکر کردم نمیای

ل: معلومه که بخاطرت می‌اومدم

ز: دلم برات تنگ شده بود

لبخند روی لبای لیام کش میان تا بی‌اراده خم شه و آروم لبای زین و ببوسه

ل: که دلت برام تنگ شده بود؟!

با لبخند میگه و زین با چشمهای براقش سرش و تکون میده

ل: منم همینطور بیبی.. نایل کجاست؟؟

ز: اون رفت پیش هری و لویی ولی من نرفتم

ل: هری و لویی؟ مگه اینجان؟؟

ز: آره

ل: چرا تو نرفتی عزیزدلم؟

unforgettable [Z.M]Where stories live. Discover now