𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭
𝐒𝐡𝐢𝐫𝐢𝐧𝐎𝐨
#Ch9-باید همین الان فرار کنیم؛ وقتی همه برگشتن داخل!
ییشینگ به آرومی زمزمه کرد و توی دلش به خودش فحش داد. الان هم گند زده بود هم نه!
چانیول نگاهش رو به خدمه ترسیدهاش دوخت و دوباره چشمغرهای به ییشینگ رفت و درست وقتی اشاره دست دوستش رو دید با صدای بلندی خدمهاش رو مخاطب قرار داد.
-فرار کنید!سمت بکهیون دوید و با گرفتن دستش، اون رو همراه خودش کشوند و کمی بعد، دستهای ظریفش رو به دستهای سوهو سپرد.
-مراقبش باش.خلاصه گفت و سریع سمت اسلحههاشون که از ابتدا ازشون گرفته شده بود رفت.
سالهای زیاد همراهی، به عثمان این توانایی رو داده بود که بدون حرفی کار درست رو بکنه و به صورت ناخودآگاه از تصمیمات چانیول آگاه بشه برای همین همراه چند نفر دیگه سمت اسلحهها رفت.
حالا حدود ده تا از خدمه، همراه کاپیتان جوون جلوی افراد قبیله ایستاده بودن و سعی داشتن حداقل کمی برای بقیه زمان بخرن.
نگاه چانیول مدام به عقب برمیگشت و امیدوار بود بتونن از دست این آدمخوارها فرار کنن.
وقتی گروه جدیدی به افراد قبیله اضافه شد دیگه توانایی حفظ سد دفاعیشون رو نداشتن و با حرکت چان سمت جنگل فرار کردن.
مردهای بزرگجثه و چاق با سرعت از بین بوتههای خیس و بلند رد میشدن و توجهی به خراش افتادن پوستشون زیر چوبهای تیز نداشتن.
بین راه چندین نفر زمین خوردن اما سریع باز هم راهشون رو ادامه دادن.
افراد قبیله با درآوردن اصوات نامفهومی که قطعا برای خودشون معنی داشت، دنبالشون میومدن و خنجرهای تیزشدهاشون رو با بیرحمی به سمتشون پرتاب میکردن.
-بجنبید بجنبید بجنبید.
چانیول فریاد میزد و مثل پدری که نگران بچههاشه مدام خدمهاش رو چک میکرد تا مبادا کسی جا بمونه و به دست اون لعنتیها بیفته.بکهیون چشمهاش رو بسته بود و با هدایت دست سوهو که گرفته بودش، فقط میدوید و هر چند لحظه یکبار با برخورد برگهای بزرگ توی صورتش، چینی به ابروهاش میداد.
روزی که با ذوق سوار کشتی شده بود اصلا فکر نمیکرد قراره توی همچین موقعیتی گیر بیفته.
با کمی پیشروی و سرگردون بودن توی جنگل تازه به جای سختش رسیدن.
-ممکنه وقتی بریم روی پل، طنابش رو پاره کنن!
![](https://img.wattpad.com/cover/288947371-288-k716757.jpg)
YOU ARE READING
𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭🌊
Fanfiction⦁ ژانـــر: فلاف، رومنس، انگست، تاریخی، اسمات ⦁ کاپــل: چانبک، سکای(ورس) ⦁ نویسنـــده: @Shiexoin1 ⦁ چنـــل: @AsteriaFic بکهیون،شاهزاده دو رگه بریتانیا که قایمکی وارد کشتی کشورش میشه تا به عنوان یکی از خدمه، توی سفر دریایی پر از خطر حضور داشته باشه...